پاورپوینت بررسی مبانی طراحی موزه مردم شناسی
بخشی از مطلب
مردم شناسی چیست؟
مردم شناسی نتایج مردم نگاری،داده های جمع آوری شده در جوامع مختلف را،تفسیر،تجزیه و تحلیل
و مقایسه می کند وچنین داده هایی را به منظور مقایسه و مقابله و نیز ساختن تعمیم هایی درباره
فرهنگ و جامعه بکار می برد.مردم شناسان با نگاه کردن از ورای یک امر خاص به یک امر عام
تر،تلاش می کنند به منظور آزمایش فرضیاتشان و نیز نظریه پردازی برای افزایش درک ما از
چگونگی کارکرد نظام های فرهنگی و اجتماعی،تفاوتها و تشابهات فرهنگی را تعیین و تبیین
کنند.مردم شناسی داده هایش را برای مقایسه نه تنها از مردم نگاری بلکه همچنین از دیگر حوزه
ها،به ویژه از انیان شناسی باستان شناختی که نظام های اجتماعی در گذشته را بازسازی می کند اخذ
می کند.
جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
گفته می شود انسان خیلی دیر متوجه خود شد و پس از سعی در شناخت و کشف عناصر طبیعی و
محیط پیرامون خود به عنوان آخرین مقوله مورد مطالعه،متمایل به شناخت خود گردید که البته این
سخن درستی نیست.بهتر آن است که بگوییم انسان از لحاظ روش علمی خیلی دیر مورد مطالعه قرار
گرفت والا سعی در شناخت ماهیت و روابط انسانی موضوعی است که از دیرباز مورد علاقه بشر
بوده است.و اتفاقاً انسان قبل از پرداختن به طبیعت به خود و رفتارهای خود می اندیشیده است که
البته این امر بیشتر مورد توجه فیلسوفان،تاریخ نگاران،جغرافی دانان و سفرنامه نویسان بوده است.از
قدیمی ترین فرهنگ های انسانی همواره با تمایل انسان به یافتن یک هویت روبرو هستیم،انسان برآن
است که خود را بشناسد بنابراین در پی یافتن شباهتها و تفاوتها با سایر همنوعان خود برمی آید.بدین
ترتیب از طریق مکانیسم مقایسه انسان خود را از دیگری جدا کرده و هویت می یابد.از طرفی
تفکیکی که باز در ذهن انسان رخ می دهد و دو عنصر خیر و شر را تعریف میکند،دو جهان تفکیک
شده در ذهنیت او به وجود می آورد که باید موجودیت خویش را نیز در رابطه با این دو جهان تعیین
کند و البته خود را به جهان قدسی و دیگری را به جهان ناقدسی تعلق می دهد.
در واقع انسان در نخستین قدم های خود نمی توانسته مفاهیمی چون تکثیر و نسبیت فرهنگی را درک
کند و همچنین زمینه بیگانه ترسی و نفرت نژادی و دینی و در نتیجه جنگ و استثمار را به ارمغان
آورده است .
پرداختن به انسان به مثابه یک علم داری تاریخی رسمی است که به 150سال پیش باز می گردد.مردم شناسی،انسان شناسی و جامعه شناسی چه در زادگاه خود یعنی اروپای غربی در اواسط
قرن 19 چه در آمریکا و چه در کشور ما همزاد یکدیگر بوده اند اما ریشه گسست این علوم را باید
در تقسیم بندی اولیه جست که مردم شناسی را محدود به گروهی از مردمان در سرزمین های غیر
اروپایی،سنتی و فاقد دولت و تمدن نمود که به علت عدم کاربرد فراوان آن رشد و توسعه آن اندک
می نمود.در واقع اروپاییان واژه مردم شناسی را که از ریشه "ethnos" یونانی به معنای قبایل
کوچنده و غیر شهرنشین و بدوی بود را به دیگران و واژه جامعه شناسی "socio" را درباره جوامع
صنعتی و مدرن بکار برند که این تفکیک را می توان ناشی از همان هویت یابی از طریق بازخورد
با دیگران تحلیل نمود.
مطالعات مردم شناسی پس از جنگ جهانی دوم از حوزه جوامع غیر اروپایی به کل جهان رسید و از
طرفی استعمار و تأثیر زندگی مدرن جوامع سنتی را به سرعت مورد استحاله قرار می داد همچنین
انسان شناسی آمریکایی به مجموعه بزرگی از شناخت اطلاق می شد که در یک سوی آن انسان را به
مثابه موجودی طبیعی و در یک سوی دیگر به مثابه موجود فرهنگی مورد مطالعه قرار می گرفت و
به این ترتیب مردم نگاری و مردم شناسی به یکی از زیر مجموعه های انسان شناسی فرهنگی تبدیل
شد و در واقع اصطلاح مردم شناسی همان کاربرد فرانسوی علمی است که در مکاتب آنگلوساکسون
به انسان شناسی فرهنگی و اجتماعی تعبیر می شود.
به هر حال به نظر می رسد مقصود مردم شناسی بعضی از انسانها در دعوای مردم شناسی و انسان
شناسی که بگذریم تازه به اختلافاتی برمی خوریم که میان انسان شناسی و جامعه شناسی درباره
روشها و همچنین تعیین قلمرو وجود دارد اختلافاتی که شاید از این سوالات آغاز شده است:تقدم
فرهنگ برجامعه یا تقدم جامعه برفرهنگ؟ انسان جامعه را می پزیرد یا جامعه انسان را؟
پژوهش گر انسان شناس نه تنها خود واقعیت را مطالعه می کند بلکه از آن هم بیشتر درون این
واقعیت وارد شده و با آن زندگی می کند پژوهش گر انسان شناس بدون هیچ پرسش و فرضیه ای کار
خود را با مشاهده و توصیف آغاز می کند و بیشتر پرسش می آفریند تا پاسخ،در حالی که جامعه
شناس کار خود را با پرسش و نظریه پردازی آغاز می کند در این رویکرد تأکید بر تحلیل است نه
توصیف مردم شناسی. مردم شناسی چنان در واقعیت فرو می رود که نظریه را تنها بهانه و ابزاری
می داند برای مطالعه گروهها و قبایل و در واقع انسان شناس به نوعی کشف و شهود دست می زند
که البته این امر یکی از مشکلات انسان شناسی از حیث روش شناختی است.
ضرورت توجه به مردم شناسی
اولین گام برای درک فلسفه هر پدیده ای شناخت آن پدیده است در گذر تاریخ است.پیدایش مردم
شناسی به مثابه یک علم در حقیقت به سالهای دهه 60 نوزده میلادی برمی گردد.
فلسفه ی تحقیقات انسان شناسی تنها به مردم شناسان اولیه و استعمار محدود نمی شود.مردم شناسی
دانش بررسی نوع بشر است.اساسی ترین هدف مطالعات انسان شناسی،تبیین انسان است.انسان
شناسی به منشأ پیشرفت انسان و موقعیت گروه هایی که راه و روش زندگی متمایز دارند و نیز
محدودیت هایی مختلف و ظرفیت های ذاتی انسانی می پردازند..انسان شناسی گذشته و حال،کار و
فعالیت موجود انسانی را مورد مطالعه قرار می دهد.نقش مخصوصی انسان شناسی در میان سایر
علوم در ترکیب واحد روش های کل گرایی تاریخی و تطبیقی آن است.رفتار انسان محصول روابط
متقابلی است که در داخل نظام فرهنگی رخ می دهد.یعنی هر جنبه معینی از زندگی بشری را باید بر
اساس رابطه آن با جنبه های زندگی او مورد بررسی قرار داد. دامنه تحقیقات مردم شناسی در
برگیرنده همه انسان ها در همه زمان ها و ابعاد انسانی می شود.هسته مطالعات مردم شناسی را با
مقوله فرهنگ و اینکه فرهنگ از سرشت آدمی است تشکیل می دهد.
کنجکاوی و جستجوی حقیقت یکی دیگر از فاکتورهای انجام تحقیقات مردم شناسی است.انسان برآن
است که خود را بشناسد بنابراین در پی یافتن شباهت ها و تفاوتها با سایر همنوعان خود است .بدین
ترتیب از طریق مکانیسم مقایسه، انسان شناسی در پی آن است تنها جزیی از آرزوی بیکران شناخت
خودمان است.
از دیگر جنبه های تحقیقات مردم شناسی،بعد روشنفکری آن است.بع این معنا که با شناخت اقوام و
ملیت های گوناگون و کوشش در راه شناخت انسان به معنای کلی آن و دستیابی به جزئیات فرهنگ
های مختلف بتوان درک بهتری از همدیگر پیدا کرد.فرهنگ ها مدام در حال تغییر هستند؛هر نوع
تغییری که در یکی از این فرهنگ ها رخ می دهد بر بیشتر فرهنگ های دیگر نیز تأثیر می
گذارد.انسان در جوامع مختلف با آگاهی از فرهنگ ها ملت های دیگر در تمامی ابعاد آن بهتر خواهند
تونست ارتباط سالم و بدور از سلطه را برقرار سازند.هرچند همین اطلاعات می تواند در جهت
عکس نیز مورد استفاده قرار گیرد.
از دیگر دلایل انجام تحقیقات مردم شناسی مسئله برنامه ریزی است.امروزه دیگر توجه به
دستاوردهای علومی مانند جامعه شناسی،روان شناسی و مردم شناسی نمی توان دست به احداث
پروژه های بزرگ زد.مخصوصاًدر کشورهایی نظیر ایران که با تنوع جغرافیایی و فرهنگی زیادی
روبروست.در پیاده کردن طرح های ملی در سطحی وسیع توجه کردن به فرهنگ های بومی یکی از
شروط اساسی درانجام موفقیت آمیز آن است. با توجه در آنچه گذشت فلسفه ی تحقیقات مردم شناسی
را در چند مورد می بینیم:مردم شناسی به مثابه یک علم مقارن بود با توسعه استعمار.به دلیل ادعای
آن زمان مردم شناسی در شناخت جوامع ابتدایی و ساده که به نظر دولتمردان همان جوامع مستعمره
بودند،بسیار طبیعی بود که به مردم شناسان روی آورند.مردم شناسان از همان زمان به تحقیقات روی
آوردند و گنجینه های با ارزشی از توصیف آن جوامع را در اختیار ما گذاشتند.
کنجکاوی انسان برای درک خود و دیگران یکی دیگر از ریشه های تحقیقات مردم شناسی
است.انسان شناسی همواره می خواهد بشناسدو تاریکی ها را کنار بزند.جهانگردان و ماجراجویان
تنها برای دیدن شگفتی های خود را به دست سرنوشت می سپردند.شناخت دیگری راهی برای
شناخت خود است و از اینجا بود که مردم شناسان بزرگی تن به تبعید داده در دور افتاده ترین نقاط
دنیا تحقیقات مردم شناسی را پایه گذاری کردند.آرمان های روشنفکری با وحدت همه ی انسانها و
دوری از نزاع در بین آنها نیز یکی دیگر از محرک های تحقیقات مردم شناسی است.
شناخت برای برقراری روابط بهتر و در آخر تحقیقات مردم شناسی می تواند راه کارهایی را در آینده
پیش روی ما قرار دهد تا با توجه به آن چشم اندازها به توان بیشترین استفاده و کمترین خسارت
رادید.
و.....