بینابیینت
در سال 1965 ژولیا کریستوا بحثی را مطرح می نماید که به بحث بینابینت (inter textuality) معروف می گردد. او بحث خود را تحت تاثیر اندیشه
های رومن یا کوب سن
مطرح می سازد.
اولین بار این بحث در ادبیات مطرح می گردد بر این اساس وی معتقد است که هیچ متنی
ابتدا به ساکن خلق نمی شود و اصالت و یکتایی ندارد بلکه یا بحث است با متن قبل از خود .
در اصل سخن گفتن از اصالت یک متن کاری بیهوده است این بیهودگی در اصل چه دراثار
یک نقاش و چه در اثار یک معمار و چه در یک رمان بصورتی است که اشکارا از سرهم بندی و خورده پاره های هنر قبل از خود شکل گرفته است. او بر این عقیده
است که حتی متون ظاهرا رئالیستی و واقع گرا , معنای خود را از باز نمای جهان فیزیکی اخذ نمی کند
بلکه رابطه ای است با نظام های فرهنگی و ادبی قبل از خود.
ژولیا کریستوا
ژولیا کریستوا در ۱۹۴۱ در بلغارستان متولد شد. در مدرسه راهبان دومنیکن درس خواند او در آستانه سال ۱۹۶۵، پس از اخذ دکترا در ادبیات، با یک بورس تحصیلی مخصوص دانشجویان ممتاز به فرانسه رفت با کار فرمالیست های روسی (یاکوبسن و...) و میخاییل باختین که در غرب هنوز ناشناخته بودند آشنایی داشت. کریستوا با این توشه دانش کمی بعد از ورود به فرانسه به عضویت گروه تل کل Tel Quel، یک گروه روشنفکری اهل فلسفه و سیاست که نشریه ای هم به همین نام داشتند، درآمد و با فیلیپ سولرس نویسنده، یکی دیگر از اعضای گروه، ازدواج کرد. بعد از وقایع سال ۶۸ پاریس در ۱۹۷۴ به چین رفت اما مائوییسم چنان دلسردش کرد که تصمیم گرفت سیاست در سطح کلان را رها کند و بعدها مجددا ابتدا به "سیاست ورزی در سطح خرد"، یعنی در سطح فردی و سپس سطح کلان روی آورد. او اخیرا چند رمان هم نوشته است و از جمله رمانی پلیسی.