بخشی از مطلب
در مغرب زمین، به استثنای مرکز اصلی و قدیم شهر، بیشتر بناها. به ویژه بناهای جدید، چهار سونگر و مجرد هستند. یعنی بناها، به جای اینکه به یکدیگر چسبیده باشند، در چهارسوی خود فضایی آزاد دارند و چنین نیست که مانند ایران شانه به شانه به یکدیگر تکیه کرده باشند. مثل مردمی که نیاز دارند همواره دست یکی روی شانه شان باشد. تا غصه را مرغوب تر بخورند .
من در اینجا آهنگ پرداختن به هنر معماری و شهرسازی را ندارم، بلکه شهر تورنتو با ساختار ویژه برزن های نو پیرامون خود مرا وادار به این مقایسه می کند. در حقیقت نگاهی مقایسه ای، که به غلط نگاه تطبیقی خوانده می شود .
همچنین نباید در اینجا بیشماری از خوانندگان را بی پاسخ رها کرد که چرا در قرنی که گذشت، معماری همیشه مطرح و غالب ایران، بی چون و چرا تسلیم معماری غرب شد تنها پشتوانه معماری جدید و اینکه برون گرای ایران بناهای مذهبی بودند و بناهای عمومی مانند کاخ های سلطنتی، کاروانسراها و پل ها و اندرونی های بیرون از چشم انداز عمومی و زندانی دیوارهای کاهگلی بلند، که به هیچ وجه پاسخگوی معماری برون گرایی که نیاز به شتابی سرسام آور داشت نبودند در حالی که معماری تورنتو هرگز محبوس نبوده است و هرگز نمی توانسته است از آبروی بر و رو و اندام خود، در داوری دیگران غافل باشد .
مقایسه کوچکی دیگر از دو شهر جهانی تهران و تورنتو، پیداست که شهرهای جهانی، با شتابی که مهاجران به آن ها تحمیل می کنند. در کنار معدود پایبندان به هنر بومی و اصیل ملی، برای بیشماری بساز و بفروش و انبوه ساز فرصت ساخت و ساز مجازی فراهم می آورند. با این تفاوت که در تهران اغلب سرمایه و کوشش حرف اول را می زند و در تورنتو بیشتر تخصص و جدیت و مردم .
در تهران بیشتر متولیان معماری با معماری بیگانه هستند و در تورنتو، شیفتگان این هنر تولیت کار را بر عهده گرفته اند.در تهران، کارگران ساختمانی خود با حاصل کار خود بیگانه اند و در تورنتو، کارگران اغلب خود مسکنی دارند شبیه مسکنی که در دست ساختمان است .
چنین است که در بناهای امروز تهران، الگوی نامناسب دیگر شهرهای ایران، علاوه بر غیبت هنر، سهل انگاری و جدی نگرفتن زیبایی. به ویژه در ظریف کاری ها، بیداد می کند. من در همین پشت میز تحریم می توانم با همه هموطنانم شرط ببندیم که کلیدها و پریز و پنجره های پیرامون همه خوانندگانم به گونه ای بسیار زشت آغشته به رنگ دیوارها است. حتی پیرامون شیشه های پنجره ها آلوده به رنگ هستند و در ساختمان های عمومی، مانند ساختمان مدرسه ها، شیشه ها به مرور شکلی بیضی و یا دایره پیدا کرده اند .
جالب است که ما هم به این هنجار خو گرفته ایم و هم به پرهیز از داوری. در فرودگاه جدید امام خمینی با همه کوششی که شده است. فکر می کنی که لبه های را مانند لبه چارچوب آسانسورها، کودکان رنگ کرده اند و در لوازم کاربردی نصب شده مانند زهوارهای پوشاننده ناهنجاری ها، دریغ از یک خط عمود و یا افقی! از به کارگیری مصالح بی دوام که نگو !
شبکه شهر زیرزمینی مونترال زندگی را برای مردم این شهر که زمستان هایی بسیار سرد دارد، چنان آسان کرده است که حتی می توان بدون پوشیدن کت به هتل ها، مراکز فرهنگی و ادارات و همچنین مراکز خرید دست یافت .
در شهرهای خوزستان، مخصوصا در اهواز نیز برای فرار از تابش مستقیم آفتاب. پیشامدگی بخش جلو طبقه بالای ساختمان ها. سقف سایه بانی را برای پیاده روها فراهم آورده اند. هنجاری بسیار کارآمد، اما متاسفانه بسیار زشت و عاری از هر نوع هنر، با همین شیوه در برن پایتخت سویس هم رو به رو می شویم. اما دالان های فراهم آمده چنان زیبایی بی مانندی را برای شهر فراهم آورده است که دلت بار نمی دهد. که شهر را ترک کنی .
مساله ارتباط چندانی با ثروت و فقر ندارد. بلکه بی اعتنایی روزافزون ما به پیرامونمان و مردم سبب یک دنیا ناهنجاری شده است. تردیدی ندارم که اگر قرار می بود که ما خیابان های زیرزمینی بسازیم، به خاطر پنهان بودن ساخت و سازمان فاجعه باز هم خشن تر می شد. مانند راهروهای زیرزمینی معدود و ناموفقی که در تهران ساخته ایم. راهروهای زیرزمینی خیابان بوذر جمهری و تجریش را می گویم !
اما کلیسای سنت جوزف (جوزف مقدس) مونترال که در قرن بیستم ساخته شده است. در میان چند کلیسای ممتاز دیگر، نگین خوش تراش انگشتری این شهر خوش بر و بالا است. ارتفاع گنبد سنت جوزف از سطح خیابان 155 متر و از سطح دریا 263 متر است و صلیب تارک آن مرتفع ترین نقطه مونترال است. به این ترتیب این گنبد یکی از سه گنبدی است که در جهان مسیحیت رفیع ترین هستند. آن دو دیگر یکی در رم است و دیگری در پاریس. قطر پوسته درونی این گنبد 26 متر و قطر پوسته بیرونی آن 39 متر است. با پایه هایی فروهشته و استوار بر تپه ای صخره ای، که اندام کلیسا بس ستبر است و سنگین و بلند بالا. با گوشه چشمی که معمارانش به رنسانس داشته اند و با سودی که در پنهان از پولاد و بتون برده اند. رفعت تالار ستوندار. که همان شبستان خودمان است، 19 متر است. از سنگ ساخته بامددی از بتون برگرفته. و امداد فناوری نو. تا خوب که بنگری. نپنداری که نوادگان مهاجران اروپایی نیاکان خود را از یاد برده اند! بیش از پنجاه سال طول کشیده است تا هنجار دلخواه به دست آید .
سال 1966 سال لبخند رضایت است. و در این مدت طولانی هیچ کس هوس نکرده است تا پنجره ای چوبی را با پنجره ای از آهن نبشی و یا آلومینیوم عوض کند و یا هر جا که می خواست چراغی مهتابی بنشاند .
مسجدهای نطنز، زواره، اردستان و نایین از کهن ترین و به همین اعتبار از زیباترین مسجدهای ایران هستند. اما چند سال پیش که به دیدن این مسجدهای بسیار ارجمند رفته بودم. از سیم کشی غافلگیر کننده درون این بناها دچار حیرت بیشتری شدم تا گچبری های بی نظیر محراب ها و گوشه کنارها. سیم کشی های محله برای نصب چراغ های مهتابی و غیره. بلندگوها و پنکه های سقفی، گاه به گاه به سلیقه ناتوان و معصومانه خود به هر جا که توانسته بودند و بر روی گچبری های تکرار ناشدنی میخ های زمختی کوبیده بودند و بدون نازنین هنر را زخمی کرده بودند. سیم های سیاه و سفید را از کوتاه ترین مسیرهای کج و معوج هوایی و بدنه ها چنان عبور داده بودند که گویی سیم و میخ و پریز و کلید برق و پنکه نامرئی هستند !
این هنجار متاسفانه در بیشتر بناهای تاریخی و نو به چشم می خورد مخصوصا که کارفرما شخصیتی حقوقی باشد و نه حقیقی. گویی شخصیت های حقوقی به اندازه حقیقی ها حقیقت ندارند. و شگفت انگیز اینکه هیچ کدام از نوادگان معماران و هنرمندان روزگاران گذشته متوجه کردارشان با میراث فرهنگی نیاکان خود نیستند. نیاکان هم پس از مرگ از مقام حقیقی عزل می شوند. در عوض، مردم ناشناس نه حقوقی هستند نه حقیقی. راحت! در یکی از این بناها دیدم که پنکه ای سقفی چنان با ضجه لنگ می زند که خدای ناکرده اگر سقف کهنسال طاقت نیاورد گردن چند تن از حاضران در دم از دم تیغ پره ها خواهد گذشت. و بعد هیاهو و حجله بندی که بنده خدا از دم تیغ پنکه گذشت. اجل یعنی همین !
برخلاف کلیسای یوسف مقدس، مسجدهای روزگار ما نمونه های برجسته ای هستند از پریشانی مهر و نگاه ما به باورهای دینی. گویی مسابقه آفریدن نماهای زشت است در سرزمین گنبدها و مناره ها! ساخت مناره ها کار نزدیک ترین آهنگران محل است و روکاری به بهانه کاشی کاری آن ها، کاری است بر عهده آینده ای نامعلوم. این هنجار گاهی مخصوصا در شهرهای ساحلی گیلان و مازندران و در ایستگاه های راه آهن آدمی را دچار حیرت می کند. گویی در میان آبادی های نزدیک و گاهی چسبیده به هم کرانه خزر مسابقه ای برای انتخاب بدترین معمار نمای بنای مذهبی در کار است .
چند سال پیش که خانم پروفسور کخ، ایران شناس بزرگ آلمانی که برای نخستین بار به ایران آمده بودند . می گفت که پیش از آمدن به ایران فکر می کرده است که تهران شهر مناره هاست. و بعد مسجدهایی را نشانم می داد که با بیدلی هر چه تمام تر همزاد گنبدها و گلدسته های تاریخی دوره اسلامی ما شده اند مسجدی را هم که در خیابان میرداماد اندکی به هنجار ساخته ایم، برای اجاره است به کسانی که می توانند حتی در مرگ کسان خود فخر بفروشند.... در این میان مسجد شیخ لطف الله در اصفهان، اگر گلدسته ندارد. خودش یک دسته گل است .
در قرن ما چه شده است که اصطلاح بسیار زیبای گلدسته فراموشمان شده است؟ چرا در فرودگاه نوساز امام خمینی تهران مسجد را درست چسبیده به آبریزگاه می سازیم. مگر در فضایی بزرگ ساختن جایی برای وضو چقدر هزینه دارد ؟
چند روزی رفته بودم امارات در جای جای امارات از یک چیز هم بسیار لذت بردم و هم رنج فراوان و گاهی از غبطه به بیگانگان کلافه شدم، قدم بر می داری مسجدی می بینی با یک معماری خوش تراش و آرامبخش. مخصوصا شب ها و در زیر پرتو نور چراغ هایی که در پیرامون این مسجدها کار گذاشته اند. می گذرم از اینکه بادگیرهای ما دارند در امارات نوازش می شوند و دیری نخواهد پایید که ما برای زیارت این پدیده هنری و کاربردی ناگزیر از سر زدن به امارات خواهیم بود .
در کلیسای یوسف مقدس مونترال از سال 1904 به این سوی. گاه به گاه دستی و دستانی از آستین بیرون آمده اند برای تکریم زیبایی و بالایاندن آن، تا از بنای نخستین چند متری، عمارتی رفیع و قدیر برآید و هر سال میلیون ها زائر و توریست را به سوی مونترال بخواند.اما ما در کجای کاریم؟ حالا دیگر نه کبک خرامان معماری سده ها و هزاره های گذشته هستیم و نه زاغ زیرک باغ های ویران !
در پایان این نگاه گذرا طرح مساله ای را هم سودمند می دانم برای یک نظرسنجی ما بیش از 25 قرن است که خودمان را به تعمیر اساسی چیزی عادت نداده ایم. روستای کندوان و یا آن یکی میمند حکایت شفاف زندگی ماست. خانه های ماسوله هم که عمر مفیدشان به سر بیاید خواهند ریخت. اگر زلزله کار را به جلو نیندازد. حیرت انگیز نیست که اشکانیان و ساسانیان در طول 900 سال فرمانروایی خود تخت جمشید را تعمیر نکردند. آماری ندارم. اما گمان نمی کنم که در کجایی از دنیا خانه پدری کمتر از ایران باشد. امکانات اقتصادی و مالی دم دستی ترین بهانه ما است. پس خانه های دولتمندان تاریخ طولانی ایران کو؟ خیابان فخرالدوله گورستان خانه های دولتمندان است. البته چند سال دیگر از این گورستان هم نشانی نخواهد ماند. مگر تک کاشی هایی در عتیقه فروشی های خاک گرفته و برای فروش به توریست های بیگانه .
نتيجه
هنر و معماری ايراني نيز همانند هنر ساير نقاط جهان پستي و بلنديهاي بيشماري را طي كرده است. گاه تمامي بار هنر ايران بنابر مقتضيات زمان تنها بر دوش يكي از شاخههاي هنر نهاده ميشده است و آن شاخه به تنهايي بار سنگين مفاهيم را به دوش ميكشيده است. گاهي نيز همانند دوره عباسيان به تنهايي شيوههاي هنري توجه كافي گرديده است. اما به هر حال آن چه از بررسي اين سير به خوبي نمايان ميشود آن است كه هنرهاي بصري در تمامي شاخههاي آن نه تنها منعكس كننده اتفاقات ريز و درشت جامعه ايراني در طول تاريخ بودهاند، بلكه يكي از عمدهترين خزائن و منتقل كنندگان مفاهيم هنري و حتي عرفان، به صورت نهان و آشكار بودهاند.
هنرهاي تصويري ايران شايد به تنهايي بر بيانگر ظرفيت و رازهاي ايران زمين كافي باشند اين امر از آن جهت رخ ميدهد كه هنرهاي تصويري ايران با كسي كه در آنها رغور رابطه رفت و برگشتي ايجاد ميكند. اين رابطه، رابطهاي است كه بين بيننده و فرهنگ ايران شكل ميگيرد و هر چه فرهنگ ايران بيشتر شناخته شود، دريافت بيننده از هنر ايراني نيز به سطح بالاتري انتقال پيدا ميكند .
و....