خانه

 درباره ما
 ارتباط با ما
 راهنمای فروشگاه

 فروش آثار شما
 نمونه قراردادها
رزومه
 نمونه کارها
 
جهت اطمینان از نماد اعتماد فروشگاه به سمت راست صفحه اول سایت (خانه) مراجعه فرماييد       جزوات معماری       پاورپوینت های معماری       چند جمله از بزرگان : درنگ، بهترین درمان خشم است.        مناعت، بین خودستایی و خود هیچ انگاری است./ ارسطو       می‌توان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمی‌توان منکر آن شد./ ژان ژاک روسو       زندگی مسئله در اختیار داشتن کارت‌های خوب نیست بلکه خوب بازی کردن با کارت‌های بد است./ گابریل گارسیا مارکز       جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)       برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد       علت هر شکستی، عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)       بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)       از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش. (آلبرت انیشتن)       کسی که جرات هدر دادن ساعتی از عمر خود را دارد، ارزش زندگی را نفهمیده .داروین        شما تنها زمانی به قدرت نیاز دارید که قصد انجام کار مضری را داشته باشید در غیر این صورت عشق برای انجام هر کاری کافی ست. چارلی_چاپلین       زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست. دام شیطان نیز هست . فردریش نیچه       از زندگانیم گله دارد جوانیم ، شرمنده جوانی از این زندگانیم      
نقش برتر پارس
 

روش و توضيحات خريد
جهت اطمينان از عملکرد و تضمين تحويل محصول به بخش ارتباط با ما بخش مجوز ها مراجعه بفرماييد ، شما مي توانيد به صورت آنلاين از درگاه  پارسيان، ملت و سامان خريد و درهمان لحظه از روي سايت اکثر فايلها را دانلود کنيد براي اين منظور مي بايست کليد افزودن به سبد خريد را در انتهاي هر صفحه کليک نموده و براي خريد به سايت بانک ارجاع داده شويد . با وارد نمودن رمز دوم  خريد را انجام و بلا فاصله فايل مورد نظر را دانلود کنيد ، در معدودي موارد پس از خريد بدليل سنگيني فايل و يا نرسيدن نوبت آپلود و يا هزينه ناشی از نگهداری فايل روی سرور فايل را در ايميل خود دريافت نماييد -پشتيبانی و پاسخگويی در صورت وجود مشکل  در دانلود محصولات سايت فقط با پيامک sms يا پيامرسان  آيگپ همه روزه از ساعت  10صبح الی21 شب روزهاي معمول و ايام تعطيل

  


بنر سمت جپ
 

کمی ثواب ذخیره کنید

https://mahak-charity.org/wp-content/uploads/2020/04/500x500-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA.png

پشتيبانی آنلاين

واتساپ-پيامک

 


فروشگاه مقالات
 
فهرست مطالب: مطالعات طراحی خانه هنر و فرهنگ با رویکرد بازیابی هویت فرهنگی

   تعدادبرگ: 237 برگ ورد با فونت 14 و فهرست رفرنسی   قیمت: 80000 تومان     تعدادمشاهده  3


رساله طراحی خانه هنر و فرهنگ با رویکرد بازیابی هویت فرهنگی
 
 
 
این رساله در نه فصل تهیه گردیده که
فصول و فهرست کلی مطالب به شرح ذیل است
 
 
چکیده
 
 
مقدمه
 
تعاریف
 
فصل اول مطالعات پایه  - پروپوزال طرح
 
فصل دوم مبانی نظری و بیان رویکرد موضوعی
 
فصل سوم اقلیم و موقعیت قرارگیری - معرفی سایت طراحی  - اقلیم منطقه
 
فصل چهارم استانداردها و ضوابط - ابعاد محیطی و فیزیکی  سرانه ها
 
فصل پنجم برنامه فیزیکی و ریز فضاها  و مساحات
 
فصل ششم بررسی نمونه های موردی و تطبیقی - تحلیل نمونه های  ایرانی و خارجی
 
فصل هفتم  ایده و کانسبت - توضیح طرح  و نحوه شکل گگیری حجم
 
فصل هشتم بررسی سازه و تاسیسات
 
فصل نهم منابع و ماخذ 
 
 
مقدمه 
آيا فرهنگ چهره ديگري از سياست است؟ مباحث فرهنگي كه خصوصاً در دهة 1970 از سوي مكتب مطالعات فرهنگي بريتانيا مطرح شد، فرهنگ را عرصة باز توليد قدرت سياسي مي‌داند. از اين رو، فرهنگ نه پديده‌اي وابسته و در مقام ابزار، بلكه حوزة مستقلي است كه حيات سياسي و اجتماعي در آن باز توليد مي‌شود. به همين دليل، هر نوع تلاش و برنامه‌ريزي فرهنگي ،‌از اين ديدگاه اقدامي سياسي محسوب مي‌شود. چه درداخل مرزهاي يك جامعه و چه در عرصه بين‌الملل، همواره دو چهره از فرهنگ وجود دارد ك درتقابل با يكديگرند،
تاريخ و فرهنگ، جنبه‌هاي بنيادين ساختار زندگي روزمره‌اند كه به ايجاد حس هويت ما كمك كرده و به ما مي‌گويند كه هستيم، از كجا آمده‌ايم و به كجا مي‌رويم. در هر جامعه‌اي ، انكار يا به حاشيه راندن تاريخها و فرهنگهايي كه با تاريخ و فرهنگ مسلط تفاوت دارند، تأثيرات شگرفي بر نقشهاي فاعلي وهويت دارد. نشانه‌هاي تاريخ ما را احاطه كرده‌اند؛ بناهاي يادبود، نام خيابانها، موزه‌ها و سرفصل دوره‌هاي آموزشي.
 
كسي كه به تازگي از برلين متحد ديدن مي‌كند، نمي‌تواند اين مسئله را ناديده بگيرد. بازديد كنندگاني كه براي رسيدن به موزه‌هاي اصلي برلين شرقي از نقشة شهر يا راهنماي حمل و نقل عمومي استفاده مي‌كنند، بيهوده به دنبال ايستگاه ميدان «ماركس – انگلس» مي گردند. در تلاش براي پاكسازي شهر از گذشتة تقسيم شده و كمونيستي‌اش، اين نام را نيز مانند نام بسياري از ايستگاهها و خيابانهاي ديگر تغيير داده‌اند. بناهاي يادبود قديمي ، از جمله مجسمة بسيار بزرگ لنين كه درميدان لنين (ميدان سازمان ملل متحد كنوني) قرار داشت، ناپديد شده و بناهاي ديگري جايگزين آنها شده‌اند. وقتي به موزة‌تاريخ آلمان در برلن شرقي پا مي‌گذاريد، متوجه مي‌شويد كه بيشتر مجموعه‌هاي آن برچيده شده يا جاي خود را به نمايشگاههاي موقتي داده‌اند.
 
بين سالهاي 1945 و 1989 ، دو روايت مختلف از تاريخ آلمان در موزه‌هاي برلن شرقي و غربي به نمايش درآمده بود. امروزه ديگر وضعيت اين گونه نيست. تاريخ المان، در ظاهر به يك تاريخ تبديل شده و اين تاريخي است كه معاني وارزشهاي آلمان غربي را برتر مي‌شمارد. در شصت سال گذشته، اين سومين باري است كه بخش مهمي از آلمان، شاهد خاموشي گذشته خوش بوده و به نظارة نفي فرهنگ و بازنويسي تاريخ خويش نشسته است.
 
فرهنگ چه كسي بايد فرهنگ رسمي باشد و كدام فرهنگ غيررسمي؟ چه فرهنگي سزاوار نمايش است و كدام فرهنگ را بايد پنهان كرد؟ تاريخ چه كسي را بايد به خاطر سپرد و تاريخ چه كسي را بايد از ياد برد؟ چه تصاويري از زندگي اجتماعي را بايد مطرح كرد و كدام تصاوير را به حاشيه راند؟ چه صداهايي بايد شنيده شوند و كدام صداها را بايد خاموش كرد؟ چه كسي نمايندة‌كيست و مبناي اين نمايندگي چيست؟ اين ، قلمرو سياستهاي فرهنگي است.
 
جوامع، داراي تقسيم بندي‌هاي اجتماعي، يعني خطوط درگيري بالفعل يا بالقوة‌ميان گروههاي اجتماعي مختلف هستند. همة جوامع شناخته شده، تقسيم بندي‌هايي مبتني بر سن، جنسيت و خويشاوندي داشته‌اند، يعني تقسيم بندي افراد به پير و جوان، زن و مرد و اقوام مختلف. افزون بر اين اكثر جوامع، به تقسيم بندي‌هايي بين خود و همسايگان خويش قائلند. اين گونه تقسيم‌بندي‌ها كه در تفاوتهاي ظاهري، رفتاري و گفتاري جلوه‌گر مي‌شوند،‌عمدتاً از طريق فرهنگ، يعني نظامهاي عقيدتي، آيينهاي اجتماعي، ايدئولوژي‌ها وديگر شيوه‌هاي انديشه و عمل مشترك بين كنشگران گسترش مي‌يابند.
 
تقسيم‌بندي‌هاي اجتماعي به ندرت مبتني بر عدالتند؛ در هر جامعه ، برخي گروهها از گروههاي ديگر قدرتمندتر بوده و يا از جايگاهي ممتازتر برخوردارند. مثلاً در اكثر جوامع غربي معاصر، معمولاً مردان از زنان، ثروتمندان از كارگران، سفيدپوستان از سياهان و ... قدرتمندترند و موقعيت اجتماعي بهتري دارند. تقسيم‌بندي‌هاي اجتماعي در اغلب اوقات بازتاب «نابرابري‌هاي اجتماعي» يعني تفاوتهاي ثروت، قدرت و يا جايگاه هستند. اگر چه بسياري از جامعه شناسان و همة طرفداران «جبر اقتصادي» اين نكته را ناديده مي‌انگارند، ولي روابط مبتني بر نابرابري ارتباط نزديكي با مسئله فرهنگ دارد. سلطة نسبي گروههاي مختلف بر ديگر گروهها، تا حدي از طريق كنشها و محصولات نهادهاي فرهنگي،‌تحكيم و تكثير مي‌شود. منظور از نهادهاي فرهنگي، پديده‌هايي مانند زبان، خانواده، نظام آموزشي، رسانه‌ها، قانون و سازمانهاي مذهبي است. از طريق اين نهادهاست كه درست يا غلط، خوب يا بد،‌عادي يا غيرعادي و زيبا يا زشت را مي‌آموزيم و از اين طريق است كه مي‌پذيريم قدرت رهبري مردان از زنان بيشتر است؛ سياهان كم هوش‌تر از سفيدپوستان هستند؛ ثروتمندان به دليل سختكوشي خود ثروتمندند و فقر تهيدستان ناشي از تنبلي آنهاست؛ زيباترين زنان جهان زنان سفيدپوست و چشم آبي هستند؛ مسلمانان متعصب‌اند و «ما» اهل منطق؛ پسر بچه‌ها بايد فوتبال بازي كنند و دختر بچه ها عروسك بازي؛ قبيلة من از قبيلة تو بهتر است؛ انگليسي‌ها از ايرلندي‌ها زيرك‌ترند و آنهايي كه هم كيش ما نيستند، به جهنم مي‌روند.
 
فرض كنيد در جامعه‌اي اين پرسش مطرح شود كه : «ارزشمندترين فعاليتها و توليدات فرهنگي كدامند؟» به احتمال قوي پاسخ اين است :« آثاري كه به گروه مسلط و سنتهاي گذشته مورد حمايت آن تعلق دارد». نابرابري‌هاي اجتماعي، از طريق فرهنگ مشروعيت مي‌يابند. شيوه‌هاي انديشه و عمل ميان افراد، سلطة نسبي يك گروه بر ديگر گروه‌ها را امري منطقي، پذيرفتني، «طبيعي» و حتي ناشي از مشيت خداوند جلوه مي‌دهد. اين ، تنها نقش فرهنگ نيست، ولي نقش كوچكي نيزتلقي نمي‌شود.
 
همان گونه كه سلطة گروهي داراي ابعاد فرهنگي مخصوص به خود است، «مقاومت در برابر سلطه» نيزدست كم اگر قرار است كه به ثمر بنشيند، بايد ريشه در فرهنگ و تجربه داشته باشد. به عنوان نمونه، جنبش آزادي زنان يا جنبشهاي آزاديبخش جهان سوم را در نظر بگيريد. مبارزاتي كه براي كسب استقلال سياسي يا برابري اجتماعي صورت گرفته‌اند تنها در پي شناسايي رسمي نبوده‌اند بلكه مي‌خواستند ماهيت نظام آموزشي ، الگوي كنترل رسانه‌هاي ملي، بازنويسي تاريخ و بازسازي انسانها را نيز دگرگون سازند. همة انقلابها (از انقلابهاي سوسياليستي گرفته تا جنبش زنان و تاچريسم) ساختارهاي فرهنگي ،‌معاني و ارزشهاي مسلط را پراكنده، جا به جا يا شالوده شكني مي‌كنند. همة انقلابها در پي يك هدفند: دگرگون ساختن كنش و هستي انسان.
 
مشروعيت بخشيدن به روابط اجتماعي مبتني بر نابرابري و تلاش براي دگرگوني آنها، يكي از مسائل اصلي سياستهاي فرهنگي است. اين سياستها به گونه‌اي بنيادين، معاني كنشهاي اجتماعي را تعيين كرده و مشخص مي‌سازند كه چه گروهها و افرادي از توانايي تعريف اين معاني برخوردارند. همچنين سياستهاي فرهنگي به فاعليت [subjectivity] و هويت نيز توجه دارند، چرا كه فرهنگ در شكل دهي درك ما از «خويشتن» نقشي اساسي را ايفا مي‌كند. تلاشهاي فرهنگي غالباً احساسات و عواطف عميقي مانند حس ميهن پرستي، نخبه‌گرايي، نژاد پرستي ، تبعيض جنسي، ضديت با نژاد پرستي و غيره را ايجاد يا منعكس مي‌كنند. به بياني ديگر ، اين تلاشها لزوماً‌با مسئله فاعليت ارتباط دارند. شكلهاي موجود نقشهاي فاعلي،‌تأثير مهمي در تعيين پذيرش يا مخالفت با روابط قدرت ايفا مي‌كنند. افزون بر اين، ازنظر گروههاي حاشيه‌اي و مظلوم، ايجاد هويتهاي جديد و مقاوم يكي از ابعاد اصلي نبرد سياسي گسترده‌تر براي دگرگون‌سازي جامعه است.
 
. در جهان غرب، طبقه، جنيسيت و نژاد هنوز هم نقش عمده‌اي در تعيين دسترسي به ثروت و قدرت اجتماعي ايفا مي‌كنند. سلطة مستمر ساختارهاي مبتني بر نابرابري، پرسشهاي بسياري را براي علاقمندان سياستهاي فرهنگي مطرح مي‌كند؛ پرسشهايي مانند :
 
ارتباط فرهنگ با سياست ، يعني نبرد براي كسب و حفظ قدرت يا مقاومت در برابر آن چيست؟
 
نقش فرهنگ در گسترش يا مبارزه با تقسيم‌بندي‌هاي اجتماعي طبقاتي،‌جنسي و نژادي چيست؟
 
سياستهاي فرهنگي سنتي مبتني بر طبقات به چه سرنوشتي دچار شده است؟
 
سياستهاي فرهنگي فمنيستي، ضد نژاد پرستانه و سياهان كدامند؟
 
فرهنگ مقوله‌اي مناقشه‌آميز
 
ارائه تعريفي يگانه از فرهنگ، كاري است بسيار دشوار. «فرهنگ» مقوله‌اي مناقشه‌آميز است. اين واژه نه تنها معاني مختلفي دارد، بلكه مفهومي است كه مردم حاضرند به خاطر آن دست به مبارزات جدي روشنفكرانه و سياسي بزنند. «ريموند ويليامز» در نوشته‌هايي دربارة «تاريخ مفهوم فرهنگ» چهار كاربرد معاصر اين مفهوم را تشريح مي‌كند:
 
1 ـ فرآيند كلي رشد فكري،‌معنوي و زيبايي شناختي (ويليامز، 1976 : 80)
 
اين تعريف فرهنگ ، دورنماية‌ديدگاه اومانيسم ليبرال و برخي از ديدگاههاي اوليه ماركسيستي (مانند ديدگاه‌هاي رايج در بريتانياي قبل از جنگ و بين دو جنگ جهاني) است. اين همان مفهومي است كه از جمله‌هاي : «خانم جونز واقعاً زن با فرهنگي است» يا «جيمي واقعاً با كلاس است» در نظر داريم. در اين حالت فرض بر اين است كه «فرهنگ» چيزي اكتسابي است و امكان دارد هر كسي مقدار كم يا زيادي از آن را داشته باشد؛ يا «او از آنها با فرهنگتر است» . در اين حالت، فرهنگ نوعي ويژگي است كه به تدريج ايجاد مي‌شود و با گذشت زمان ـ براي مثال با مطالعه كتابهاي مناسب، رفتن به مدارس مناسب، يادگيري لهجة مناسب و كسب ذوق مناسب و مسائلي از اين دست افزايش مي‌يابد.
 
2 ـ شيوة به خصوص زندگي يك ملت، دوران يا گروه . شيوه‌اي از زندگي كه در روح مشترك جامعه جلوه‌گر است (ويليامز ، 1976: 80)
 
در اين معنا، فرهنگ مفهومي فردي ندارد بلكه به گروهها يا دورهها، گروه‌هاي قومي ، جوامع و زيرگروه‌ها تعلق دارد. در اين حالت مي‌توان اين واژه را به صورت جمع به كار برد و از فرهنگها سخن گفت، آنچنان كه در جملة « شوروي سابق داراي اقوام و فرهنگهايي متعدد بود» به كار رفته است. گاهي اوقات اين مفهوم را «معناي مردم شناسانة فرهنگ» مي‌نامند. فرهنگ در مردم شناسي معاني بسياري دارد،‌ولي به يقين اين معنا،معنايي مسلط است. البته اگر چه اين معناي فرهنگ مورد نظر ما نيست اما نبايستي اين طور استنباط شود كه مفهوم مردم شناسانة فرهنگ را سودمند نمي‌دانيم. برعكس،‌از نظر ما اين يكي از مسائل عمده‌اي است كه در اين رشته مطرح مي‌شود. به همين دليل وقتي از اين معنا استفاده مي‌كنيم، واژة فرهنگ را به همراه صفتي به كار مي‌بريم كه گروه متعلق به اين فرهنگ را مشخص مي‌كند. مثلاً‌د رعبارت«فرهنگ بوميان استراليا» كه بارها در فصل 14 كتاب به كار رفته است.
 
3 ـ آثار و فعاليتهاي فكري و به ويژه هنري (ويليامز 1976 : 80)
 
همان طور كه ويليامز مي‌گويد : «در حال حاضر اين معنا متداول‌ترين معناي فرهنگ است؛ فرهنگ يعني موسيقي،‌ادبيات، نقاشي،‌مجسمه سازي، تئاتر و فيلم» (ص80) .اين مفهوم ديدگاهي غالب درباره فرهنگ است كه در طيف وسيعي از نهادهاي اصلي فرهنگ مانند نظام آموزشي،‌رسانه‌ها،‌دانشگاه‌ها، انتشارات، موزه‌ها وگالري‌ها جريان دارد. سرمايه‌گذاران در زمينة هنر و بسياري از روشنفكران و هنرمندان اومانيست، به نحوي گسترده از اين مفهوم استفاده مي‌كنند. اين مفهوم فرهنگ، دقيقاً‌به دليل تسلط چشمگير خود، فضاي عمل اني كتاب را تعريف مي‌كند. ما علاقمنديم بدانيم كه اين تعريف،‌چگونه توليدات فرهنگي اكثر زنان، رنگين پوستان و كارگران را حذف كرده و به حاشيه راندده است. همچنين،‌مي‌خواهيم بدانيم گروه‌هاي حذف شده براي استفاده ازاين مفهوم در جهت منافع خود، چه اقداماتي انجام داده‌اند.
 
بايد توجه داشت كه برداشت از فرهنگ به مثابة هنرهاي عالي اگر چه رواج بسياري دارد، ولي با چالشهاي روزافزوني روبه روست. يكي از نتايج اصل ياين مبارزه، گسترش معناي «فرهنگ» تا حدي است كه فرهنگ عاميانه و رسانه‌هاي گروهي يعني فعاليتها و شكلهاي توليد انبوه فرهنگي مانند مطبوعات، داستانهاي مخصوص زنان يا مردان، سينما، مد، راديو ، تلويزيون و ويدئو را نيز دربرمي‌گيرد. وقتي از فرهنگ به عنوان هنرهاي عالي (مفهوم سوم) يا فرآيند كلي رشد فكري،‌معنوي و زيبايي شناختي (مفهوم اول) استفاده مي‌كنيم، آن را ازكلمات ديگر متمايز مي كنيم.
 
4 ـ فرهنگ ، سيستم نشانه‌هايي است كه از طريق آن نوعي نظم اجتماعي عرضه، برقرار، تجربه و جستجو مي‌شود. (ويليامز ، 1981: 13).
 
اين مفهوم از فرهنگ، برگرفته از نتايج مطالعات فرهنگي معاصر است. ويليامز در كتاب 1976 خود، اين مفهوم را مطرح نكرد،‌اما در آثار بعدي خود از آن سخن گفته است.
 
اما معناي اين جمله چيست؟ فرهنگ در اين مفهوم، قلمرويي مجزا نيست بلكه يكي از ابعاد نهادهاي اقتصادي،‌اجتماعي و سياسي است. فرهنگ، مجموعه‌اي از كنشهاي «مادي» است كه معاني، ارزشها و نقشهاي فاعلي (= فاعليت) را مي‌سازد. دربارة‌مفهوم «شناخت نقشهاي فاعلي» در اين فصل و فصلهاي ديگري كه به فمينيسم و سياستهاي فرهنگي نژاد پرستانه اختصاص دارد، بحث خواهيم كرد. در اينجا تنها به اين نكته اشاره مي‌كنيم كه چهارمين كاربرد مفهوم فرهنگ، دو شك اصلي دارد. اين مفهوم در شكلي ضعيف‌تر و ديالكتيكي ناظر براين باور است كه انسانها فرهنگ را مي‌سازند و خودنيز توسط فرهنگ ساخته مي‌شوند. شكل قوي‌تر اين مفهوم كه برگرفته از نظرية ساختارگرا و پساساختارگراست، فرهنگ را تعيين كنندة نقشهاي فاعلي مي‌داند.
 
فرهنگ ، قلمرويي بحث‌انگيز
 
فرهنگ نه تنها مفهومي مناقشه‌آميز بلكه قلمرويي بحث‌انگيز نيز به شمار مي‌آيد. فرهنگ شامل كنشهاي مادي است كه براي تحقق خود، نيازمند سطح مشخصي از منابع هستند . كتاب را مي‌توان با كشيدن قلم بر روي كاغذ نوشت ـ هر چند كه امروزه بيشتر نويسندگان از واژه‌پرداز استفاده مي‌كنندـ اما اين كتاب براي آنكه مخاطبان زيادي داشته باشد، بايد چاپ و توزيع شود. مؤسسات انتشاراتي، شركت هاي توزيع كتاب ، كتابفروشي‌ها و كتابخانه‌ها، بخشي از زيرساخت نويسندگي به عنوان يكي ا زشكلهاي سياست فرهنگي را تشكيل مي‌دهند.
 
بريتانيا در دهه‌هاي 1970 و 1980 ، شاهد پيدايي پروژه‌هايي موفقيت‌آميز جوامع محلي بود كه موضوع آن توليد وتوزيع نوشته‌هاي كارگران و تاريخ مردم است. اين پروژه‌ها بر كنترل كل فرايند نوشتن ، انتشار وتوزيع متون تأكيد مي‌ورند. همچنين، همان گونه كه درفصلهاي مربوط به سياستهاي فرهنگي فمينيستي خواهيم گفت (فصلهاي 6، 7 و 8) جنبش زنان نياز به كنترل انتشارات و توزيع ادبيات فمينيستي را مطرح ساخت و فمينيستها، مؤسسات انتشاراتي و كتابفروشي‌هاي زنان را تأسيس كردند. كنترل ابزار توليدو توزيع فرهنگي، يكي از آرزوهاي دست نيافته نويسندگان بومي استراليايي است.
 
با اين وجود، سياستهاي فرهنگي ادبيات، جنبه‌هاي ديگري نيز دارد. اينكه مردم چه متوني را خريداري و مطالعه مي‌كند و نهادهاي آموزشي جه متنهايي را برمي‌گزينند، تا حدي به نقد و بررسي و پذيرش اين متون بستگي دارد. در اينجا، نهادهاي نقد ادبي و فرهنگي،‌نقش مهمي ايفا مي‌كنند، اين نهادها فضايي بحث‌انگيز پديد مي‌آورند ، چرا كه ارزشها و منافع حاكم بر آنها تعيين مي‌كند كه چه چيزي ارزشمند است. نقش مهمي ايفا مي‌كنند. اين نهادها فضايي بحث‌انگيز پديد مي‌آورند، چرا كه ارزشها و منافع حاكم بر آنها تعيين مي‌كند كه چه چيزي ارزشمند است. نشرية فرهنگي چپ گراي (بررسي آثار چپ‌گرا» سعي كرد مهارت نويسندگي نويسندگان طبقة كارگر را افزايش دهد. اين مسئله يكي از دل مشغولي‌هاي اصلي محافل كارگر ـ نويسنده در جمهوري دمكراتيك آلمان و پروژه‌هاي انتشارات محلي بريتانيا در دوران پس از جنگ نيز بود. جاي تعجب نيست كه اين مسئله، يكي از ويژگي‌هاي سياستهاي فرهنگي فمينيستها نيز به شمار مي‌آيد. فمينيستها با آگاهي از محروميتهاي اساسي بسياري از زنان، گروههاي بسياري از زنان، گروههاي نويسندگي زنان را ايجاد كردند تا آنان را به نوشتن تشويق كنند.
 
نويسندگي و انتشارات، عرصه‌هايي آشكارا بحث‌‌انگيزند، ولي اين مسئله تنها به همين دو مورد محدود نمي‌شود. درباره ديگر شكلهاي توليد فرهنگي مانند هنرهاي تجسمي و فيلم نيز مي‌توان از چنين استدلالي بهره جست.
 
به طور كلي، مي‌توان گفت فضاهايي كه گروههاي حاشيه‌اي بايد براي به دست آوردن آنها مبارزه كنند، اغلب بسيار پيچيده و نيازمند مهارتهاي پيچيده و منابعي ديگر است. دسترسي به نهادهاي كنترل كنندة منابع و تأييد كنندة توليد فرهنگي ، يكي از مسائل اصلي «سياستهاي فرهنگي مخالفت» مطرح شده در اين كتاب است. مسئله اصلي‌تر، كنترل نهادهايي است كه بر انتشار،‌عرضه ، توزيع و پذيرش محصولات و كنشهاي فرهنگي تسلط دارند.
 
نهادهاي فرهنگي در بريتانيا بر اساس گفتمان فرهنگي مسلط اومانيسم ليبرال سازمان يافته‌اند كه خود در گسترش آن سهيم‌اند. اومانيسم ليبرال، فرد را برتر از عوامل اجتماع مي‌داند. هنر، محصول استعداد فردي و نمايانگر جنبه‌هاي بهتر و برتر سرشت انسان است. اين برداشت از فرهنگ، به روشن شدن اين مسئله كه هنر چيست و هنرمند چگونه بايد باشد، كمك مي‌كند و تأثيرات آن را در ساخت سنتهاي فرهنگي و عملكرد مجامعي كه به سرمايه‌گذاري‌هاي فرهنگي مبادرت مي‌ورزند، مي‌توان ديد. اين ديدگاه تعيين مي‌كند كه چه مطالبي بايد در مدارس و نهادهاي آموزش عالي تدريس شود. همچنين بر نمايشهاي همگاني و گسترده در فضاهاي عمومي تأثير عميقي بر جاي مي‌گذارد و تعيين مي‌كند كه چه كساني بايد به اين فرهنگ دسترسي داشته و جزيي از آن به شمار آيند.
 
سنت مسلط اومانيسم ليبرال، به محدودسازي «فرهنگ» به گزيده‌اي از متون ادبي و هنري و به ويژه متوني كه گفته مي‌شود شامل «حقايق و ارزشهاي جهان روا» هستند و ارائه «سرشت انساني ثابت و تغيير ناپذير» گرايش دارد. متنهايي كه به صورت بخشي از سنتهاي «بزرگ» هنر و ادبيات درآمده‌اند،نه تنها فراتر از سياست تلقي مي‌شوند. بلكه به لحاظ فيزيكي نيز از قلمرو زندگي روزمرة اجتماعي بسياري از كتابخانه‌ها، گالري‌هاي هنري وموزه‌ها جدا هستند. اين نهادها، خود نشان دهندة جايگاه غيرسياسي فرهنگ‌اند.
 
آهنگسازان و شخصيتهاي بزرگ تاريخ موسيقي كيستند؟ باخ، بتهوون، هندل، موتزارت، شوپن، ليزه، اشتراوس، چايكوفسكي، دبوسي، استراوينسكي، بارتك، ماهلر، شوتنبرگ، دوراك، شوستاكوويچ، وبرن، كاپلان، كيج، ....
 
نقاشان بزرگ ، يعني شخصيتهاي بزرگ هنر مدرن، كدامند؟ مونه، رنوار، سزان، رودن، مورو، ون گوگ، مونش، پيكاسو، براك، ماتيسه، كاندينسكي، دوشان ليسينتسكي، ‌موندريان، دالي ،‌ ماگريت، ديس، كلي، مور، پولاك، وارهول ، ...
 
نويسندگان بزرگ، يعني كساني كه بيش از همه از استعداد نويسندگي برخوردار بوده‌اند چه كساني هستند؟ سوفوكل، چاسر، دانته، شكسپير،‌گوته، شيلر، سروانتس، ميلتون،‌ديكنز، تولستوي، داستايوسكي، جويس، ييتس، پوشكين، آستن، ليوت، جيمز، وولف، خواهران برونته، بكت، پينتر، برشت، گراس، ژيد، سارتر،‌كامو، اشتاين بك، لوركا، ماركز، ... .
 
فيلسوفان و انديشمندان بزرگ چه كساني هستند؟ سقراط، افلاطون، ارسطو، آكوئيناس، بيكن ، هابر، دكارت، اسپينوزا، كانت، هگل، شوپنهاور، نيچه، لاك، بركلي،‌هيوم ، روسو، ويكو، ماركس ، فريود، كي يركه گارد، هايدگر، سارتر، چامسكي، هوسرل، ماركوزه، هابرماس، لاكان، فوكو، باختين، دريدا، رورتي، ... .
 
بديهي است كه اين سفيدپوستها هستند (البته بيشتر مردان سفيدپوست) كه عملاً بش از همه به تمدن و فرهنگ كمك كرده‌اند. البته رنگين پوستان نيز گاهي كمك‌هايي كرده‌اند. (نقاشي بوميان روي صخره‌ها، فلسفة شرقي،‌موسيقي روح) و البته زنان نيز به ندرت سهمي داشته‌اند: مثل داستانهاي ويرجينيا وولف. يا آليس واكر!‌ولي مسلماً كار اينها با دستاوردهاي ميكل آنژ، سقراط، بتهوون و يا شكسپير قابل مقايسه نيست.
 
دستماية‌ نهادهايي كه سنتهاي فرهنگي و ميراث ملي را توليد و منتشر مي‌كنند، معيارهاي مبتني بر جنسيت، نژاد، مهارت، استادي و استعداد استثنايي يا نبوغ است. اين معيارها با كنار گذاشتن آنچه «ديگرسان» تلقي مي‌شود (مثل فرهنگ عاميانه) اكثر آثار زنان، آثار نويسندگان و هنرمندان سياهپويست و آسيايي و هنر به اصطلاح «بدوي» فرهنگهاي غيرغربي) تعريف مي‌شوند. اين نهادها، فرايندهاي شمول و حذف را به كار مي‌برند كه معمولاً بازتاب روابط قدرت گسترده‌تر اجتماعي هستند واز منافع مردان، سفيدپوستان و طبقة متوسط جانبداري مي‌كنند. اين كتاب، واكنش حاشيه نشينان را در مقابل اين حذفها بررسي مي‌كند.
 
قدرت

«در زندگي اجتماعي و فرهنگي ، همه چيز به گونه‌اي بنيادين با قدرت ارتباط دارد» . قدرت در مركز سياستهاي فرهنگي جاي دارد و بخشي تفكيك ناپذير از فرهنگ است. تمام عملكردهاي معنادار، به روابط قدرت مربوط مي‌شوند. اين روابط ما را به فاعل تبديل مي‌كنند، جايگاه‌ها و شيوه‌هاي فاعلي ويژه‌اي را به ما ارائه مي‌دهند كه همه آنها يكسان نيستند. روابط قدرت موجود در عملي معنادار ممكن است حالتي متعادل داشته باشند، ولي غالباً در بردارندة روابط سلطه و تسليم‌اند. مايا فاعلهاي فعالي هستيم كه با برخورداري از جايگاهي خاص ، مي‌توانيم در عملكرد اجتماعي خاصي اعمال قدرت كنيم و يا اينكه از تعاريف ديگران پيروي مي‌كنيم. مثلاً ، گفتمانهاي نژاد پرستانه به فاعلهاي سفيدپوست اين قدرت را مي‌دهد كه سياهان را تعريف كنند. سفيدپوستان و نهادهايشان اين كار را به گونه‌اي انجام مي‌دهند كه به انكار ارزش سياهان و آثار آنان مي‌انجامد.
 
قدرت به برخي افراد و گروهها امان مي‌دهد تسهيلاتي را براي خود در نظر بگيرند و ديگران را از آن محروم كنند. اين تسهيلات در قلمرو كنشهاي فرهنگي، شامل موارد زير مي‌شوند:
 
· ابزاري براي بيان وجود وعلايق خود
 
· ابزاري براي انتشار ،‌عرضه و توزيع آثار
 
· ابزاري براي تعريف خود (مثلاً اينكه رنگين پوست، زن و يا كارگر بودن چه معنايي دارد )
 
· ابزار لازم براي تعريف معاني مختلف و شكل بخشيدن به ارزشهاي اجتماعي
 
هر يك از اين عرصه‌ها ارتباطي ناكششتني با مسايل گسترده‌تر قدرت دارند:
 
· قدرت نامگذاري
 
· قدرت عرضه داشت عرف مشترك [common sense=] ؛
 
· قدرت ابداع «روايتهاي رسمي»
 
· قدرت عرضه داشت جهان اجتماع مشروع
 
به عنوان مثال قدرت نامگذاري، ركن اساسي استعمار است. قدرتهاي استعماري نه تنها نام كشورها و اقوام را تغيير مي‌دادند بلك اغلب در اين فرآيند، مرزها را نيز خودسرانه از نو ترسيم مي‌كردند و ميراثي برجاي مي‌گذاشتند كه تا حال حاضر بلاي جان كشورهاي جهان سوم شده است. ميراث استعماري،‌نامگذاري نژاد پرستانة گروه‌ها را كه مردم را «سياه تنبل»، «ميهن پرست» يا «جنايتكاراني كه در بين ما وجود دارند» مي‌نامد، تقويت كرده است. اغلب كساني كه به اين نامها خوانده مي‌شوند آنها را قبول ندارند.
 
قدرت عرضه داشت عرف مشترك: نشان دهندة قدرت ابراز و بيان مفاهيم و ارزشهاي بنيادين «ما»ست. اين ارزشها و مفاهيم ، مسائلي مانند درست وغلط، خوب و بد، مناسب ونامناسب و زيبا و زشت را در برمي‌گيرد. شايد عمده‌ترين دستاورد تاچريسم در بريتانيا، سيطره بر فضاي عقل عرفي بود كه فردگرايي را به بهاي ناديده گرفتن مسائل اجتماعي خنثي مي‌كرد.
 
قدرت ابداع روايتهاي رسمي يا ارايه شرح معتبر از پديده‌ها اگر چه تا حد زيادي به نهادها تعلق دارد، ولي بر همة جنبه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي تأثير مي‌گذارد. اين قدرت، مواردي مانند بيانيه‌ها و پژوهشهاي دولتي، گزارشهاي پليس و رسانه‌ها و همچنين روايتهاي دانشگاهي تاريخ و قوم شناسي را شامل مي‌شود. در جوامع نژاد پرست و مبتني بر تبعيض جنسي «اقتدار» صحنة نبردي دائمي است.
 
قدرت مشروعيت بخشيدن به جهان اجتماعي به معناي قدرت صحبت كردن به نيابت از جامعه محترم و شايسته است و با قدرت عرضه داشت عرف مشترك ارتباطي نزديك دارد. مثلاً نيكسن و ريگان هر دو در مبارزات انتخاباتي خود ادعا مي‌كردند كه نماينده «اكثريت خاموشي» سفيدپوست طبقة‌متوسط و خداترسند كه فقط به هنگام پرداخت ماليات براي حمايت از بيكارها، سياهان، خائنان، كاهبرداراني كه تحت لواي خدمات رفاهي كار مي‌كنند و غيره به ياد آنها مي‌افتند.
 
مسئله مطرح در هريك از اين موارد، قدرت تعريف معناي پديده‌هاست. اينكه معاني چگونه تعريف مي‌شوند تا حد زيادي تعيين مي‌كند چه كساني از ثروت و منابع اجتماعي لازم براي زندگي شايسته، برخوردار هستند.
 
قدرت اجتماعي درگفتمانهاي رقيب جلوه‌گر مي‌شود. گفتمانها، صرفا راه‌هاي معنا بخشيدن به جهان نيستند بلكه نمايانگر شكلهايي از سازمان و عملكردهاي اجتماعي هستند كه ساختار نهادها را تعيين مي‌كنندو افراد را درمقام فاعلهاي انديشمند، حساس وفعال قرار مي‌دهند. در اين كتاب، منظور ازگفتمان همان چيزي است كه در نوشته‌هاي اخير ميشل فوكو به كار رفته است.
 
در اينجا اين واژه به معناي شكلهايي از شناخت و شيوه‌هاي تعريف معناي جهان است كه صورتي مادي به خود مي‌گيرند، از جايگاه نهادي برخوردارند ونقشي اساسي درفاعليت افراد بر عهده دارند.
 
اين امر در مطالعه موردي سياستهاي فرهنگي در جمهوري دمكراتيك آلمان به وضوح نمايان است. جمهوري دمكراتيك آلمان درنظر داشت، نظريه ماركسيست – لنينيستي را درنهادهاي اجتماعي و فعاليت هاي زندگي روزمره تحقق بخشد. اين نظام مي‌خواست افزون بر مالكيت ابزار توليد (كارخانه‌ها، مواد خام وغيره) نهادهاي اجتماعي و نقشهاي فاعلي را نيز دگرگون سازد. مثلا سعي مي‌كرد تعريف نويني از معنا و عملكرد دموكراسي ارائه دهد.
 
در جمهوري فدرال آلمان نيز همچون بقية جهان غرب، «دمكراسي» بر مبناي كثرت‌گرايي ليبرال تعريف مي‌شود كه مشروعيت خود را در حقوق افراد براي انتخاب احزاب در پاي صندوقهاي رأي جستجو مي‌كند. اين مفهوم دمكراسي، از تصديق اين نكته عاجز است كه نابرابري‌هاي ساختاري مانند نابرابري‌هاي طبقاتي،‌جنسي و نژادي ، بر ساختارهاي دمكراتيك تأثير منفي دارند.
 
در جمهوري دمكراتيك آلمان، «دمكراسي» به معناي سيستم نمايندگي و دولتي بود كه در آن، سياستهاي حرب حاكم اتحاد سوسياليست نمايندة منافع همة شهروندان تلقي مي شد. اين ادعا بر پاية مالكيت عمومي (دولتي) ابزار توليد، بر چيده شدن روابط آشتي ناپذير طبقاتي و نماينده داشتن همه گروه‌هاي مهم اجتماعي مانند كارگران، كشاورزان، روشنفكران، صاحبان مشاغل كوچك، زنان و جوانان در مجلس نمايندگان استوار بود. با اين همه، اين دولت به طور كلي مشروعيت رهبري حزب كمونيست در تعيين صلاح جامعه را امري مفروض مي‌دانست. اين نقش رهبري را نظرية ماركسيسم ـ لنينيسم تضمين مي‌كرد. دستگاه‌هاي فرهنگي دولت، همة توان خود را مصروف باورپذيري حقانيت و برتري اخلاقي اين نوع دمكراسي و تشويق مردم به التزام به سوسياليسم مي‌كرد.
 
گفتمانهاي متضاد دمكراسي در اروپاي غربي و شرقي، بخشي از نظامهاي سياسي بود كه فاعليت افراد را به شيوه‌هايي خاص شكل مي‌دادند. اين گفتمانها با سازماندهي زندگي مدني، سياسي و فرهنگي،‌معناي شهروندي، ازادي و انتخاب سياسي را براي مردم تعريف مي‌كردند. سياستهاي فرهنگي در تلاشهاي اروپايث شرقي براي ايجاد معاني و ارزشهاي اجتماعي كه بايد جايگزين ارزشها و معاني كاپيتاليسم غربي شوند، نقشي اساسي ايفا مي‌كرد. از زمان وحدت دوبارة آلمان شرقي و غربي،‌سياستمداران و رسانه‌ها بر نفي هر گونه ادعاي دمكراتيك بودن نهادها و عملكردهاي جمهوري دمكراتيك آلمان كه همواره با صفت ديكتاتوري از آن ياد مي‌شود، تأكيد زيادي كرده‌اند. با اين همه، بسياري از شهروندان‌المان شرقي در حال حاضر ترديد دارند كه شكلهاي غربي دمكراسي واقعاً بتواند نماينده منافع آنها باشد.
 
فاعليت و هويت
 
در مدارس ايالات متحده آمريكا ، چندين نسل از كودكان و جوانان هر روز را با ايستادن ، دست بر قبل خود نهادن و خواندن اين سوگند آغاز كرده‌اند:
 
من سوگند مي‌خورم،
 
به پرچم ايالات متحده آمريكا،
 
و جمهوري‌اي كه اين پرچم نماينده آن است وفادار باشم.
 
كشوريكه تحت فرمان خدا وتقسيم ناپذير است با آزادي و عدالت براي همه.
 
اين مراسم با ظاهر بي‌ضر، موضوع اساسي سياستهاي فرهنگي و فاعليت است. اين آيين‌، كودكان را به ايدئولوژي ويژه‌اي در مورد معناي «آمريكا» و اينكه امريكا نماينده چه چيزي است، فرا مي‌خواند. كودكان، به ظاهر با شور و شوق فراوان در گفتماني شركت مي‌كنند كه آنان را به فاعل تبديل مي‌كند و در واقع به تأييد معناهايي وامي‌دارد كه در بسياري موارد باتجربيات روزمرة آنان از زندگي امريكا مغايرت دارد. برخي از كودكان سياهپوست،‌جمله آخر اين سوگند را اين گونه ادا مي‌كنند : و عدالت براي هيچ‌كس.
 
سوگند وفاداري، بخشي از گفتمان «آمريكايي بودن» است، گفتماني كه در اين مورد از طريق نهادهاي آموزشي انتقال مي‌يابد و با درسهايي از تاريخ ومطالعات اجتماعي تقويت مي‌شود. گفتمانها تنها در صورتي منشأ اثر مي‌شوند كه بتوانند افراد را به صورت فاعلهايي در آورند كه به گونه‌اي مثبت يا منفي در ارتباط با هنجارهايي كه برمي‌گزينند، تعريف مي‌شوند.
 
در حالي كه هويت به درك آگاهانه از خويشتن دلالت مي‌كند، فاعليت جنبه‌هاي ناخودآگاه و نيمه‌خودآگاه «نفس» را در برگفته و بر تناقضات، فرايند و تغيير دلالت مي‌كند. در غرب ، ديدگاه‌هاي مبتني بر عقل عرفي، بر فرضيات اومانيستي ويژه‌اي تأكيد مي‌ورزد. براي نمونه، بر اين فرض تأكيد مي‌شود كه ما افرادي منحصر به فرد و خردورزيم و با توانايي بالقوة انساني زاده شده‌ايم كه اگر شرايط مناسب مهيا باشد مي‌توانيم آن را از طريق آموزش و استكمال نفس شكوفا سازيم. ما از طريق تجربيات خود، جهان را مي‌شناسيم و اين تجربيات (دست كم به نظر اومانيستها) در زبان جلوه‌گر مي‌شوند. اين رابطة بسيط ميان فرد،‌ تجربه و زبان ، فرصت چنداني براي نظريه پردازي دربارة تناقضات مفهوم خويشتن يا معناي تجارب ما باقي نمي‌گذارد. اگر چه اشكال اجتماعي فاعليت مانند مردانگي و زنانگي اغلب متناقضند، ولي فرض بر اين است كه انسانها كم و بيش فاعلهايي كامل و يكپارچه و داراي حس هويتي يگانه‌اند.
 
گفتمانها براي تبديل افراد به فاعل، به مبنايي مادي در نهادها و عملكردهاي اجتماعي نياز دارند. طيف وسيعي از نهادها، در ايجاد حس هويت ملي ما سهيم هستند. در مورد «بريتانيايي بودن» اين نهادها شامل آموزش، مطبوعات و تلويزيون (اخبار،‌نمايش، فيلمهاي مستند) ، زرق و برق سلطنت و صنعت توليد ميراث فرهنگي مي‌شود. «بريتانيايي بودن» به هيچ وجه مفهومي يكپارچه نيست بلكه محمل چندگانه‌اي است كه غالباً معاني و احساسات مختلف و حتي مضادي را در بردارد. با اين همه، برخي معاني و احساسات اين مفهوم از ديگر معاني آن نيرومندتر هستند. مثلاً مفهوم غالب «بريتانيايي بودن» به معناي سفيدپوست بودن براي بريتانيايي‌هايي كه سفيدپوست نيستند و از طريق اين معنا حذف يا به حاشيه رانده مي‌شوند، پيامدهايي جدي دارد. اين مفهوم نه تنها بريتانيايي‌هاي غيرسفيدپوست را نامريي جلوه مي‌دهد بلكه حذف آنها را مبنايي براي تبعيض نژاد اجتماعي گسترده مي‌سازد.
 
ميزان تأثيرگذاري معاني ويژه به كنشهاي اجتماعي با توجه به ميزان نهادينه بودن و ملكه شدن آنها متفاوت است. مثلاً نژاد پرستي نه تنها بر مفهوم «خويشتن» رنگين پوستان و سفيدپوستان تأثير مي‌گذارد بلكه بر عملكرد نهادهايي مانند پليس، دادگاه‌ها، مدارس و مطبوعات نيز اثر مي‌گذارد. با توجه به حالت نهادينة گفتمان و انگاره‌هاي نژادپرستي، آموزشهاي ضد تبعيض نژادي تأثير ناچيزي بر مسائلي همچون عملكرد پليس داشته است. نهادها با محدود كردن افراد در نقشهاي فاعلي خاص مانند كودكان مدرسه‌اي، زندانيان، بيماران رواني، مادران، يا دريافت كنندگان تسهيلات رفاهي، آموزگاران، پدران، صاحبان مشاغل و مقامات مسئول، آنها را سازماندهي و كنترل مي‌كنند. اين فاعلها، اغلب علاوه بر نژاد و قوميت، بر مبناي جنسيت نيز تقسيم‌بندي مي‌شوند. هر فردي در زمانهاي مختلف، جايگاه‌هاي فاعلي مختلفي در روابط طبقاتي، نژادي و جنسي خواهد داشت.
 
نهادها از طريق طبيعي جلوه دادن، اجتناب ناپذير و يا مطلوب شمردن گونه‌هاي ويژه‌اي از معاني،‌ارزشهاي اجتماعي،‌عواطف ، شيوه‌هاي كسب لذت و هويت خودآگاه شكلهاي فاعليت را تعريف مي‌كنند. اين امر در ساختار هويتهاي فردي وجمعي نمايان است. هويت فردي هدف فعاليتهاي حقوقي و سياسي است كه ما را به عنوان شهروندان خردورز مستقل، رأي دهندگان و ماليات دهندگان، شكل مي‌دهد. هويتهاي جمعي ممكن است از طريق عضويت اجباري يا اختياري در سازمانهايي ويژه مانند ملت،‌مدرسه، باشگاه، ارتش ،‌نهاد زنان و يا زندان، ايجاد شود. همچنين روابط ظالمانة قدرت يا مقاومت در برابر اين روابط نيز ممكن است شكل اين هويت را تعيين كند. مثلاً ، اين امر در نژاد پرستي صدق مي‌كند؛ جوامع سفيد پوست نژاد پرست، به رنگين پوستان اجازه نمي‌دهند كه تعريف جمعي خود از «سياه بودن» را انتخاب كنند.
 
نژاد پرستي، تبعيض جنسي و طبقاتي اگر چه گونه‌هاي به خصوصي از هويت جمعي را بر افراد تحميل مي‌كنند، ولي مقاومت در برابر آنها امكان پذير است. جايگاه‌هاي فاعلي كه در ديگر معاني جايگزين نژاد، جنسيت و طبقه، ريشه دارند و خارج از نهادهاي مسلط به وجود آمده‌اند نيز مي‌توانند قدرتمند باشند. اين جايگاه‌ها به عنوان پايگاه‌هاي مقاومت در برابر تعاريف برتري جويانه در اين مورد كه مردم چه هستند يا چه بايد باشند، عمل مي‌كنند. بيشتر قدرت جنبشهاي سياسي غير پارلماني مانند جنبش آزادي زنان، جنبش آزادي سياهان، جنبش صلح و جنبش سبز، در شكلهاي ديگري كه براي فاعليت ايجاد مي‌كنند، ريشه دارد. مثلاً ، فمينيسم طيفي از شيوه‌هاي مختلف زن بودن را ارائه مي‌دهد كه درانكار تعاريف پدرسالارانه از زنانگي با يكديگر مشترك هستند. جنبش‌هاي آزادي سياهان، به عنوان مثال جنبش قدرت سياهان در ايالات متحدة آمريكا، شكلهاي مثبتي از هويت سياهان را ارائه مي‌دهند كه قدرت خود را از تصاوير مثبت گوناگون دربارة تفاوت فرهنگي،‌گفتار آزاديخواهانه و ناسيوناليسم سياهپوستان كسب مي‌كنند. به ويژه شكلهاي ناسيوناليسم سياهپوستان طرفداران زيادي در بين سياهان دارد چرا كه شرحهاي متفاوت و مثبتي از تاريخ، فرهنگ و فاعليت سياهان را ارائه مي‌دهند.
 
مقاومت در برابر نژاد پرستي، تبعيض جنسي و سلطة طبقاتي اغلب در عين تأكيد بر انسانيت مشترك، به شكل انكار تفاوت ظاهر مي‌شود. مثلاً جنبشهاي زنان و مخالفان بردگي در قرن نوزدهم، براي تأكيد بر «يكساني»، انرژي سياسي زيادي مصرف كردند. فعالان اين جنبشها ادعا مي‌كردند كه همة زنان ورنگين پوستان از لحاظ انساني برابرند، يعني آنها نيز همچون مردان (سفيدپوست) خردورز، اخلاق‌گرا و مسئول هستند و اگر به آنان فرصت داده شود، حتي با سفيدپوستان نيز برابرند، جنبشهاي آزاديبخش سياهان و بسياري از سوسياليستها و فمينيستها به ناچار از پذيرش اين راهبردهاي سياسي مبتني بر برداشتهاي ليبرالي از انسان خودداري كردند، چرا كه چنين راهبردهايي مبناي مادي تضاد ميان زن وم رد، ثروتمند و فقير و سياه و سفيد را به چالش نمي‌طلبند. يعني عملكردهاي اجتماعي را كه سازنده و گسترش دهنده جنبه‌هاي خودآگاه و نيمه خودآگاه و منطقي وغيرمنطقي ستم طبقاتي ، نژادي و جنسي هستند به مبارزه نمي‌طلبند.
 
«فرهنگ» در شكل دهي فاعليت و هويت، نقشي بنيادين دارد، چرا كه فقط «خويشتن» خردورز ما را مورد خطاب قرار نمي‌دهد بلكه به ايجاد عواطف و رشد نيمه خودآگاه و ناخودآگاه فرد نيز كمك مي‌كند. استقرار در جايگاه فاعل انديشمند، سخنور و معنابخش متضمن اين نكته است كه تجربه را به معنا متصف كنم و در ميان نقشهاي فاعلي موجود، از نقشي به خصوص جانبداري كنيم. روابط قدرت اجتماعي،‌حق انتخاب افراد براي برگزيدن شكلهاي هويت را محدود مي‌كند. مثلاً در جوامع نژادپرست، جايگاه‌هاي فاعلي سياهپوستان، اغلب توسط نهادهاي سفيدپوست تعيين مي‌شود و گريز از تعاريف برتري جويانه از «سياه بودن» امري بسيار دشوار مي‌نمايد.
 
با اين وجود، فرهنگ يكي از پايگاه‌هاي مهم مقاومت است. هنرهاي تجسمي ، ادبيات، فيلم،‌تاريخ نگاري و ديگر كنشهاي فرهنگي مي‌توانند امكان بروز شكلهاي جديد هويت را فراهم آورند كه در آن «زن» ، «سياه» يا «كارگر» معاني جديد و مثبت به خود مي‌گيرد. وجود شكلهايي از فاعليت كه در برابر تعاريف ظالمانه مقاومت مي‌كنند، پيش شرط اساسي براي مبارزات سياسي گسترده‌تر است.
 
و....


کلمات کلیدی مرتبط:
رساله طراحی خانه هنر و فرهنگ ,با رویکرد بازیابی هویت فرهنگی ,خانه هنر و فرهنگ, رساله , طرح نهايی ,مطالعات,پروژه,پروپوزال , برنامه فیزیکی , استاندارد, تحقیق ,پایان ,رساله , ppt ,pptx ,doc,iran,معماري,دانلود ,رايگان,طراحي , نامه, طرح نهایی ,استانداردها, اصول, تاريخچه, مباني ,نمونه موردي,دانلود رساله ,
مقالات مرتبط در این دسته
مطالعات طراحی و معماری نمایندگی ایران خودرو
مطالعات طراحی و معماری خانه سنتور
مطالعات طراحی نیروگاه بادی
مطالعات طراحی مجموعه تالار شهر و شورای شهر با رویکرد معماری پایدار
مطالعات طراحی موزه مردم شناسی با رویکرد معماری پایدار
مطالعات طراحی خانه بازی کودک با رویکرد تعاملات اجتماعی کودکان
مطالعات طراحی مجتمع ورزشی بانوان و کودکان
مطالعات طراحی مجموعه مسکونی با رویکرد معماری اکولوژیکی
مطالعات طراحی دهکده سالمندان التزام بر معماری پایدار
مطالعات طراحی مجتمع آموزشی توانبخشی کودکان معلول
مطالعات طراحی مجتمع مسکونی پایدار(مسکن ارزان با رویکرد مصرف بهینه انرژی)
مطالعات طراحی خانه مد و لباس با رویکرد باز زنده سازی پوشش اصیل اقوام ایرانی
مطالعات طراحی پارک ستاره شناسی و نجوم ایران
مطالعات طراحی مجتمع تجاری-اداری در منطقه 22 با رویکرد معماری پایدار
دانلود پروژه طراحی سقاخانه
مطالعات طراحی آرامستان
مطالعات طراحی موزه هنرهای مفهومی - کانسپچوال آرت Conceptual Art
مطالعات طراحی موزه سفال و سفالینه ایران
مطالعات طراحی موزه سفال و سفالینه ایران
مطالعات طراحی مرکز و خانه معرق ایران

 


کليه حقوق اين وب سايت محفوظ و متعلق به نقش برتر پارس مي باشد
هرگونه کپی برداری منجر به پیگیری قضایی خواهد شد
Copyright © 2013-2025 - All rights reserved
طراحی سایت مشهد