مقدمه
تاریخچه
مطالعات تاریخی
توليت موقوفات
مصارف غذاي خانقاه
تاريخ اواخر وقفنامه مذکور
نقشه های قدیمی از مسجد مظفریه
شناخت وضع موجود بنا
آسیب شناسی و رفع آسیب
مقایسه قبل و بعد از مرمت
بخشی از مطلب
مسجد جهانشاه
مسجد جهانشاه يا مسجد کبود، در جانب شمالی خيابان تقريباً روبروی کوچه ی صدر واقع شده است.حافظ حسين کربلايی درنيمهء دوم قرن دهم از اين مسجد و منضمات آن ديدن کرده و در باره ی آن می نويسد: « عمارتی است در کمال لطافت و نيکويی موسوم به مظفريه از آثارابوالمظفر جهانشاه بن قرا يوسف بن توره مش خان بيرام خواجهء ترکمان و اين طبقه را قرا قويونلو و باراني(1) نيز گويند.
گوييا اين عمارت به سعی و اهتمام حرم محترم وی خاتون جان بيگم انارالله برهانها بنا شده و مشاراليها بسياربسيار خيره وصالحه و عفيفه بوده، در همان بقعه مدفون است و ميرزا جهانشاه (2) که پادشاه عظيم الشاًن بود، در دوازدهم شهر ابيع الثانی سنهء 872 ه. ق ، به دست حين پادشاه کشته گشت با اکثر اولاد در آن مقبره مدفونند (3).»
قاضی حسين ميبدي(4) عالم و عارف معروف که در دهه ی اول قرن دهم در گذشته، در مجموعه ی منشآت خود کتاب خانقاه عمارت مظفريه را که به چشم خود ديده، چنين آورده است:
« اتفق تمهيد هذا السقف و تشييد هذا البيت المطبوع فی ايام السلطان الاعظم الاعدل، الخاقان الاکرم الاکمل،باسط بساط الامن علی البريه، قاسم سهام الفضل علی السوية، ناصب لواء الشريعة البيضاء، رافع بناء الطيقة الزهراء، المتوکل علی المهيمن الرحمن، ابی المظفر يعقوب بهادر خان ايدالله تعالی ملکه- و اجری فی بحرا لتوفيق فلکه، و ماهی الاحسنة من حسنات المخدومة العظمي، المعصومة الفخمي، الموسومة به کمال الاحسان، الخاتون صالحه بنت الخاقان المطاع الفارس الشجاع المتميز عن الاشباه السلطان جهانشاه.»
مرحوم ميرزا محمد علی خان تربيت اين نوشته را در کتاب دانشمندان آذربايجان (5) ضمن شرح حال حقيقي (6) يعنی جهانشاه بن قرا يوسف، درج کرده و عده ای از نويسندگان بدون عنايت کامل به مفاد و مضمون کتابه، تصور کرده اند که بانی همهء عمارات مظفريه، صالحه خاتون دختر جهانشاه بوده است در صورتی که از مضمون اين کنايه و کتاب مسجد کبود و نوشته ی حافظ حسين کربلايی که در زمانی می زيسته که مسجد و خانقاه و ديگر منضمات آنها آباد و کتاب هايشان سالم بود، چنين مستفاد می شود که ساختمان مسجد در ربيع الاول سال 870 ه. ق، به همت و نظارت جان بيگم خاتون زن جهانشاه پايان يافته بود، ولی کار بنای ديگر عمارات وابسته بدان، همچنان ادامه داشته، حتی دو سال بعد قسمتی از زاويه نيز مورد استفاده علما و طلاب قرار گرفته بود (7)، اما در سال 872 ه. ق ، که جهانشاه به دست اوزون حسن آق قويونلو به قتل رسيد، کار تکميل بنا متوقف گرديد، تا دوران فرمانفروائی اوزون حسن به سر آمد و نوبت سلطنت به فرزندش سلطان يعقوب رسيد،در اين زمان تبريز رو ی به آبادانی نهاد و تکميل بنای عمارات مظفريه نيز مورد توجه« ابولمظفر يعقوب بهادر خان» قرار گرفت و با همت ونظارت صالحه خاتون دختر جهانشاه بنای سقف خانقاه و مرمت و تحکيم قسمتهای ناقص و فروريخته ی آن عمارت به عمل آمد و کتابی نيز به نام سلطان وقت نوشته شد که نام صالحه نيز در آن درج گرديد.
در نيمهء اول قرن يازدهم هجری کاتب چلبی 8 و اوليا چلبی جهانگردان ترک و در نيمهء دوم همين قرن تاورنيه و شاردن جهانگردان فرانسوی از اين مسجد ديدن کرده اند.
کاتب چلبی در تاريخ جهاننما می نويسد:« داخل و خارج و سر در و منارهء آن با کاشی تزئين يافته، يک قبٌه و يک مناره دارد9 ، مشبک روزنهايش از سنگ بلغمی به طرزی ماهرانه و جالب کنده شده است، از مسجد سلطان حسن کوچکتر، ولی از آن لطيفتر و زيباتر است10.»
اوليا چلبی پنج سال بعد از وی وارد تبريز شده ، مسجد کبود را ديده و ضمن شرح جوامع تبريز آن مسجد را چنين ياد کرده است: « در گاه مسجد جهانشاه بلندتر از طاق کسری است ، بنائی عالی است که با کاشيهای زيبا آراسته شده، گنبدهای بلند دارد، همهء در و ديوار آن با کاشيهای رنگارنگ زينت يافته و جامع دل انگيزی است که هر کس به درون آن داخل شود دلش اجازهء بيرون شدن نمی دهد.ليکن شيعه ها غالباً از رفتن بدان مسجد خودداری ميکنند11.»
تاورنيه هشت سال بعد از اوليا چلبي، يعنی تقريباً سيصد و سی و سه سال پيش از اين، از مسجد کبود ديدن کرده، عظمت بنای آن را ستوده و مانند نقاشی چيره دست به قلم بيان، تصوير مسجد را نمايان کرده است و در آخر تاًسف خورده که چهار پنج جامع عظيم به علت اينکه بانی آنها سٌنی مذهب بوده، مورد عدم توجه مردم تبريز قرار گرفته و روی به ويرانی نهاده اند12.
توصيف شاردن مجمل و مبهم است و چيز تازه ای در آن به چشم نمی خورد13.در سالهای بعد نيز پاره ای از جهانگردان و مورخان اشاراتی به مسجد جهانشاه نموده اند که هيچکدام چنگی به دل نميزند و مطلبی تازه و مهم در بر ندارد، تنها دو تن از مسجد کبود تعريف جالب نموده اند که هر دو قريب نود سال پيش، آن را مشاهده کرده اند.
يکی مادام ديولافوا14 زن يک باستان شناس فرانسوی است و ديگری مرتضی ميرزا پسر عم نادر ميرزا مولًف کتاب تاريخ و جغرافی دارالسلطنهء تبريز، از آن تاريخ به بعد غالب مقالاتی که در ايران راجع به مسجد جهانشاه به رشتهء تحرير در آمده يا تلخيصی است از نوشته های اين دو تن، مخصوصاً نوشتهء مرتضی ميرزا، يا چيزی است در سطح بسيار پائين و کم ارزش و به ندرت اتفاق افتاده که نويسنده ای مطلب تازه و مهمی بر نوشته های آنان بيفزايد، از اين قبيل نويسندگان می توان مرحوم تربيت و آقايان نخجوانی و ديباج و ترابی طباطبائی را نام برد15.
مرحوم ميرزا محمد علی خان تربيت نوشته های قاضی حسين ميبدی و جلال الدين دوانی را در کتاب دانشمندان آذربايجان نقل کرده است، آقای حاج حسين نخجوانی پاسخ منظوم پيربداق را به نامهء منظوم جهانشاه در چهل مقالهء خود آورده است، آقای اسماعيل ديباج علاوه بر تهيهء گزارش تعميرات به عمل آمده تا سال 1343 ش، نقشهء دقيقی از مسجد جهانشاه ترسيم نموده است و آقای سيد جمالدين ترابی طباطبائی يکصد و هفتاد و دو قطعه عکس روشن و گويا از خطوط و نقوش کاشيها و مرمرهای موجود در مسجد کبود را در کتابی به نام« نقشها و نگاشته های مسجد کبود تبريز» به طبع رسانيده است-
و...