پاورپوینت بررسی معماری برج تاتلین (هنر و انقلاب چهارم)
داستانی که ما میگوییم شامل سه عنصر متمایز است: هنر پرشور و رمانتیکی که قبل از جنگ جهانی اول وجود داشت و تا حدودی به ظهور انقلاب در آلمان و مجارستان و - هرچند در مقیاس کوچکتر - در روسیه کمک کرد. سپس، در یک دوره حداکثر سه یا چهار ساله، هنر اساساً مانند سلف خود و ابراز شور و شوق انقلابی عظیم - در برخی موارد واقعاً فراموش نشدنی است. در نهایت، نهضت سوم هنری که تأثیرات بیشتری دارد، گام نهایی را برمی دارد و در تحول اجتماعی آینده، وظیفه واقعی انقلاب مشارکت می کند و با هدف بلندمدت دستیابی به تحول اجتماعی، اقتصادی و فناوری به هنر می پردازد. در این دوره، دو مفهوم دریافت شده از آوانگارد با هم تداخل پیدا کردند و اکتشافات پیشگامان بزرگ پیش از جنگ با روحیه جمعگرایانه جدیدی مورد استفاده قرار گرفت و به روشهای بیسابقهای مورد استفاده قرار گرفت: آثار پیکاسو درها را به بنای یادبود بزرگ تاتلین باز کرد. ایده کلاژ الهام بخش - در مراحل مختلف آن - ایده مونتاژ است. بدون شک درست است که بسیاری از این پیشگامان در مراحل اولیه عقب نشینی کردند: برای مثال، کاندینسکی و شونبرگ. به همین ترتیب، اکثر نامهای بزرگ پاریسی بدون نگرانی از تأثیرات اجتماعی خود به فعالیتهای شخصی خود ادامه دادند. با این حال، می توان این را گفت: رنسانس قرن بیستم تا پایان دهه 1920 ادامه یافت، اما رادیکال ترین تحولات در سطح هنری "صرفا" رخ نداد. این روند که با انقلابهای سیاسی آغاز شد و هنرمندان را با اهداف جدید و راهنمای پتانسیلهای هنرشان آشنا میکرد، پس از شکست انقلاب نیز ادامه یافت، به طوری که ارتباط با جنبش انقلابی باقی ماند، پیوندی که مورد حمایت روسیه و آلمان بود. اتحاد در دهه 1920 این رنسانس اجتماعی-هنری در سراسر وجود خود - از راین تا اورال - تا حد زیادی ثابت مانده است.
اگرچه هنرمندانی که بیشترین سهم را داشتند در کشورهای مختلف زندگی می کردند، اما بیشتر آثار در منطقه مورد نظر تولید می شد. آیزنشتاین، لیسیتسکی، مایاکوفسکی، پروکوفیف (که از خارج بازگشته بود)، پودوفکین، رودچنکو و شوستاکوویچ در اتحاد جماهیر شوروی. برشت، هانس آیسلر، گروپیوس، گروس، هیندمیت، موهولی-ناگی، پیسکاتور و تولر در آلمان؛ رنه کلر، لوکوربوزیه، لژر و مالرو در فرانسه بودند. چاپلین، هاشک، سیلونه و تراون نیز در سایر نقاط جهان بودند. همه این هنرمندان بسیار جوانتر از فردگرایان بزرگی بودند که همزمان با آنها به کار خود ادامه میدادند (یا بهتر است بگوییم، همانطور که بسیاری از منتقدان اشاره کردهاند، در سطحی بالاتر از آنها) و یک استعداد منحصر به فرد داشتند: توانایی کار با افراد دیگر. . شکی نیست که همه آنها حتی از نظر سیاسی انقلابی هم نبودند، چه رسد به اینکه در کارکنان یک حزب مارکسیست باشند، اما هنوز با ساختار اجتماعی خود آشنا بودند و برای آنها غیرممکن بود که هنر خود را در یک حزب انجام دهند. خلاءو....