زیبایی شناسی در هنر اسلامی - بررسی زیبایی شناسی در هنر اسلامی از نظر فرم
مقدمه
در طی قرون متمادی ، هنرمندان بیشماری از موضوعات مذهبی الهام گرفته وآثار بسیار ارزندهای در زمینه نقاشی ،حکاکی،طراحی،پیکرتراشی،معماری و غیره بوجود آورده اند.
هنر نقاشی اکثرا در ایجاد شیوه ها نقش فعالی داشته و بصورتی پیشرو در روند تکاملی هنر قرار گرفته است ،کتابهای تاریخ هنر در سرار جهان شاهدی زنده و سندی ارزنده در این باره میباشند.
وجود ادیان مختلف که توام با دیدگاههای گوناگون بوده ، با گذشت زمان دریشبرد هنرهای تجسمی نقشی بسزا نمودهاند، در این راه نه تنها مذهب بلکه قوامین سنتی ،فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی یک جامعه نیز دخالت نموده و هر کدام یکی از پایه های اصلی در نظام هنر هایتجسمی به کمال خود نمیرسد.با توجه به این مسائل میتوان هنر یک ملت را که از مبانی فلسفی نیز سرچشمه میگیرد مورد مداقه و تحلیل قرار داد.
نقش مذهب در پیدایش موضوعات مذهبی و انتخاب آن توسط هنرمند از یک سو ودر پیدایش شکل از سوی دیگر مورد تجسس و پژوهش قرار میگیرد.نکته ای که نباید از نظر پنهان بماند.
نقش دوران کهن و عصر بدویت (هنر بدوی ) در دوران مذهبی یعنی از زمانیکه یکتاپرستی آغاز می گردد و اثراتی که تا عصر حاضر از خود باقی می گذارد ، می باشد.
مضامین مذهبی در آثار هنری از دوران صدر مسیحیت
از قرن چهارم میلادی به بعد رو به فزونی گذاشته و هنرمندان غربی علاوه بر بینشی که تا آن زمان داشتند آثار هنری خود را با نگرشی نو در خدمت مضامین مذهبی به بوته آزمایش کشیدند. موضوع انتخاب شده دیگر داستانی ساده و یا بازگو کننده قهرمانی زمینی ، یا نقشی معمول از طبیعت یا طبیعت بیجان و امثال آنها نبوده بلکه حکایات مذهبی که در اعماق روح انسان مسکن گزیده الهام بخش هنرمندان بوده است . برای ایجاد یک چنین احساسی که از فضائی روحانی سرچشمه می گرفت ، هنرمند در هر عصری که بود سعی در بوجود آوردن عناصری داشت که بتواند دنیای غیر مادی را با شیوه ای خاص القا نماید ، زیرا شیوه هائی که تا آن زمان در راه اجرای موضوعات غیرمذهبی بکار گرفته میشد طبعاً جوابگوی فضائی ماکوتی و غیرمرئی نبود.
هنر اسلامی
همانگونه که در آثار هنرمندان غربی مشاهده می شود ، در می یابیم که آنها تا حدودی متوجه این مسائل شده بودند و برای خلق و القای یک چنین دنیائی ، یعنی عالم ربانی از فضائی مادی و الفبای حرکات سه بعدی مدد می گرفتند و از این راه اقدام به ایجاد فضائی معنوی می کردند . اما هنرمندان اسلامی پس از درک این مهم کوشش و مجاهدت بسیار نمودند تا قوانین اجرائی اثر را از نظر زیبائی شناسی در ترکیب فرم و رنگ با مفهوم نظری چنین آثاری منطبق سازند ، بعبارت دیگر هنرمندان اسلامی با تغییرات شگرفی که در امکانات و عناصر فضای مادی بوجود آورند راه را برای پیدایش الفبای غیر مادی یعنی برای القای جهانی معنوی توسط عناصر همگون که بیش از حد تصور هنرمند در زمان خود بنظر می رسند باز نمودند ، واین امکان پذیر نبود مگر توسط فرامین مذهبی که بصورت احادیث و بطور غیر مستقیم خارج از کتاب مسلمانان «قرآن مجید» لیکن برخاسته ازهمان دیدگاه ، حاصل می گردید ، بدین ترتیب با کوشش ونبوغی که هنرمندان اسلامی از خود نشان دادند ، انطباق این دو جهان یعنی جهان موضوع و جهان شکل را برای محتوائی یکدست و گوئی بکمال رسیده میسر نمودند . پس چنین نتیجه می گیریم که موضوعات مذهبی و زیبائی شناسی آثار هنرهای اسلامی در قالب فرم و رنگ حتی المقدور با یکدیگر هماهنگ و همگون گردیده در حالیکه در آثار هنرهای غربی دنیای تصورات ملکوتی توسط عناصری مادی و غیر انتزاعی که با یکدیگر ناهمگون می باشند نشان داده شده اند.
برای روشن تر شدن این مطلب اشاره به نکاتی چند می نمائیم که اصول هنرهای تجسمی اسلامی را از هنر رئالیسم کلاسیک غرب منتزع می سازد:
1- حذف پرسپکتیو
2- ساده کردن فرم و رنگ و پیروی از رمز گرائی .
3- پذیرفتن منطق محدودیت رنگ.
4- استفاده از معانی رنگها.
5- رابطه هنرهای اسلامی با شیوه های هنر غرب از آغاز دوران نوین.
1- حذف پرسپکتیو :
هنرمندان مشرق زمین قبل از آغاز دوران اسلامی به علم مناظر و مرایا آشنائی داشته و در آثار خود از آن بهره می گرفتند .نمونه هائی که در این زمینه بدست ما رسیده جای هیچگونه شک و شبهه باقی نمی گذارد که آنها الفبای حرکت سه بعدی را برای تجسم فضائی مادی می شناختند (تصاویر 1-2-3) .
منطقی که باعث حذف پرسپکتیو گردید ، نشان دهنده آگاهی کامل آنها به اصل خطای دید می باشد . هنرمندان اسلامی دریافته بودند که آنچه در واقع یک اثر هنری را سه بعدی جلوه گر می سازد چیزی جز خطوط پرسپکتیو که متشکل از تجسم حجم ، سایه روشن ، عمق نمائی در فرم و رنگ و رعایت نکردن تناسبات واقعی است نمی باشد . لذا برای اینکه در ساخت و پرداخت آثار هنری تابع قوانین خطای باصره نشوند ، عوامل بوجود آورنده ی پرسپکتیو فضائی را رفته رفته از آثار خود حذف نموده و بجای ترسیم عناصر سه بعدی به اجرای عناصر دوبعدی پرداختند.
بدین ترتیب نه تنها از کشیدن وتقلید ظواهر طبیعت دوری جستند بلکه ذهنیات را جایگزین عینیات نمودند ، مثلا انسانها ، حیوانات و درختان ، اشیاء و غیره را به همان اندازه که در پیش زمینه ترسیم می نمودند در پس زمینه مجسم می ساختند ، زیرا در حقیقت وقتی انسانی را از دور می بینیم او در اصل کوچک نشده بلکه کوچک بنظر می آید . بنابراین اصل تناسب واقعی آنها رعایت می گردید. البته به جز مواردی که تاکید بر شخصیت فردی داشته که در اینصورت سرها نسبت به تنه و یا کل اندام او نسبت پرسوناژی دیگر بزرگتر و یا کوچکتر ترسیم می شد بدون اینکه وارد عمق نمائی گردند ، یعنی اگر در یک اثر هنری پنج پرسوناژ وجود داشته باشند که دارای پنج شخصیت گوناگون باشند ویکی از دیگری برجسته تر و پرارزش تر باشد ، هنرمندان اسلامی پرسوناژ مورد تاکید را که مقامش از همه بالاتر است در مرکز اثر وبزرگتر از همه به تصویر در می آوردند وچهار پرسوناژ دیگر را هر کدام نسبت به مقام و ارزشی که داشتند کوچک وکوچکتر در اطراف پرسوناژ اصلی نشان می دادند و اگر مقامشان برابر بود آنها را در یک اندازه ی ثابت مجسم می کردند . (تصاویر 4و5) .
غربی ها قبل از اینکه مطالعه ی چندانی بر روی هنر اسلامی داشته باشند ، چنین تصورمیکردند که هنرمندان اسلامی از علم پرسپکتیو و ایجاد حجم ، سایه روشن و عمق نمائی بی اطلاع بودند ، اما اخیراً بعد از تحلیل های زیادی که صورت گرفت برایشان تبیین گردید که هنرمندان اسلامی نه تنها از فنون نامبرده مطلع بودند بلکه آگاهانه اقدام به حذف آنها نموده اند .(تصاویر 6و7و8)
2- ساده کردن فرم ورنگ و پیروی از رمز گرائی
ساده کردن فرم و رنگ که خود نوعی حذف کردن محسوب می شود از دیر باز در هنرهای تجسمی اسلامی مورد استفاده قرار می گرفته. در این رابطه موضوعات مذهبی ، سنتی ، فرهنگی اجتماعی و غیره نقش خود را در پیدایش و تحول رموز ساده کردن عناصر در قالب فرم و رنگ ایفا نموده است . ساده نمودن شکل در آثار غربی از قرن نوزدهم و بیستم وارد مرحله ای نوین می گردد و توسط هنرمندانی چون گوگن ، ماتیس ، پیکاسو و غیره به رشد و کمال خود دست می یابد . ساده نمودن اشکال از راه تغییر فرم دادن صورت می گیرد یعنی اشکال را از قالب ظاهری به قالبی نو کشیدن و از پیچیدگی آن کاستن ، همچنین از طریق رنگ گذاری بطور یکدست و گاهی صیقل یافته در سطوح مستوی استفاده می نمودند که بدین وسیله تشکیل تن های رنگی از هم مجزا میدادند واز طرف دیگر با ایجاد تن های مُستوی تیره و تیره تر در کنار تن های روشن و روشن تر بدون افتادن در دام پرسپکتیووسه بعد نمائی ، موفق به نمایش درآوردن دوری و نزدیکی اجسام نسبت به یکدیگر و ایجاد فواصل بین اشیاء که نماینده فضای ما بین دو یا چند شیئی میباشد گردیده اند که این خود یکی دیگر از اصول منطق حذف کردن و یا ساده نمودن شکل بوده که در نهایت نیز انطباق با واقعیت جهان دارد و در ایجاد کنتراست بین سطوح رنگی نقش مهمی را دارا می باشد .
در ساختمان نقاشی های غربی با محوکردن تن های رنگی که بصورت تدریجی در هم ادغام می گردند . پدیده ای بدون کنتراست در ما بین مایه های مختلفه ی رنگی بدست می آید . مثلاً از مایه ی آبی تیره به مایه ی آبی روشن و یا برعکس ازمایه ی آبی روشن به مایه ی آبی تیره رفته و باعث ترکیب تن های بهم پیوسته گردیده اند که تولید سایه روشن در بطن سطوح ایجاد شده می نماید و حکایت ازعمق نمائی به کمک فرم های مدور و خطوط صاف یا منحنی در قالب حجم توسط هندسه ی فضائی می کند. این پدیده خود از مشخصات بارز فنون سه بعد نمائی درآثار کلاسیک غرب بوده و در تجسم موضوعات مذهبی ، برای نشان دادن فضائی ملکوتی با جسمیت هر چه تمام تر نقش خود را ایفا نموده است . آیا تکنیک انتخاب شده در این گونه آثار توانسته است به خوبی جوابگو و بیان کننده ی دنیائی ربانی و روحانی باشد؟ البته اگر با بینش و فرهنگ هنرمندان غربی به این گونه آثار بنگریم متوجه می شویم که آنها دنیای ملکوتی را با ایجاد فضائی غبار آلود که تولید وهم می نماید و یا قرار دادن هاله ای برنگ زرد و یا طلائی به دور سر قدیسین یا با الهام گرفتن از معانی رنگی و در کل با ایجاد فضائی حُزن انگیز ، فضای آسمانی خود را بوجود آورده اند (تصاویر 12،11،10،9)، اما اگر از دیدگاه هنرمندان اسلامی به آثار مذهبی بنگریم ، دیگر اثری از فضای سه بعدی غبار آلود نمی بینیم ، بلکه هنرمند اسلامی در طول تاریخ سعی و کوشش نموده ، با استفاده از رنگهای درخشان ، موضوع و شکل را یک پارچه و همگون بدون هیچگونه تضادی که یکدیگر را نقض نمایند به نمایش درآورد . آنها سعی در یافتن شیوه ای داشته اند که شکل را در خدمت موضوع می کشاند ، چنانکه گوئی هم جنس وهم ذات هستند. (تصاویر 6 ، 7 و 8 بخوبی بیان کننده ی این دیدگاه می باشند) . در زمینه ی فرم یکی دیگر از برجسته ترین حرکاتی که در روش ساده نمودن تأثیر بسزائی داشته هنر قلم گیری می باشد که فرو رفتگی و برجستگی ، نازکی و کلفتی ، ضخامت و ظرافت را آنطور که در اجسام جاندار و بیجان موجودیت دارد به تصویر می کشد . در حالیکه اکثر عناصر تزیینی که از حرکات هندسی سرچشمه می گرفتند ارتباطی با واقعیت عینی نداشتند و توسط خطوط یکدست