بخشی از مطلب
مقدمه اين نخستين بار است كه به گونهاي تخصصي به معرفي حيطههايي كه «معماري منظر» را در بر ميگيرد، پرداخته ميشود. بدين لحاظ از قانون عام خطاپذير بودن، بويژه در تجربة اول نميتوان مستثنا بود. محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاي از مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در بر دارد. از اين رو بخشي از مطالب به بيان مفاهيم معماري منظر ميپردازند، و بخشي ديگر پا فراتر ميگذارند. يكي از موضوعهايي كه در اين عصر نگرانيهاي جدياي به دنبال داشته است، رابطة رو به زوال انسان و طبيعت است. طبيعي كه به سان گاهوارهاي، انسان را در خود جاي ميداد، اينك به طرزي غريب جايگاه و منزلت معنوي پيشين خود را از دست داده است. از نظر بسياري از انديشمندان، هم زمان با پيشرفتهاي فنآوري، از زمين به عنوان منبع اصلي تأمين نيازها استفاده شد و اين آغازي بود بر آنچه امروزه انسان را احاطه كرده است. انكشاني كه بر سراسر فنآوري جديد حاكم است، خصلت در افتادن، به معناي تعرض را دارد. به گونهاي كه انرژي نهفته در طبيعت، اكتشاف شده و حبس ميگردد (هايدگر). شعر و ادبيات و فلسفه، در حقيقت نمود بيروني روح انسان و اجتماع انساني است و جامعة انساني را به وحدت اجزاي طبيعت و كل هستي مرتبط ميسازد (استوارت، 2000). از اين رو تلاش براي ارتباطي از اين است با طبيعت نيز حائز اهميت است. از جمله اين تلاشهاي هنري، ميتوان به جنبشهاي اواخر دهة 1960 اشاره كرد. موجي از توجههاي هنرمندان به طبيعت و زمين، نهفتي با عنوان هنر زميني يا Land Art را بوجود آوردند كه به اسامي مختلفي همچون Nature Art. Earth works خوانده شدند. اين گروه از هنرمندان، زمين و طبيعت را به مثابة بوم خود قلمداد ميكردند و سعي در انكشان آن داشتند. در اين گرايش، توجه به مفاهيم و مضامين طبيعت برپاية برداشتهاي شخصي انجام ميپذيرد. معماري منظر از اين تلاشها در رهيافتهاي آنان، اثر پذيرفته است. موج ديگري از توجهها نسبت به منظر و محيط، نگاهي توأم با فلسفة طبيعت است. در اين نگاه، بوم شناسي (ecology) ارتباط تنگاتنگي با فلسفة بوم نهاد ecophilosophy پيدا ميكند. اين رويكرد در مراحلي، اخلاقگرايي در طبيعت را پيش ميكشد. در دهة 1970، پروفسور مايان مك هارگ چنين مطرح كرد كه منظر (Landscape) در واقع نظامي بوم شناختي و متكي بر عدد مل محيطي، نظير زمين شناسي، حيات گياهي، حيات جانوري، كاربري زمين و جزء آن است. پژوهشگران اين عرصه، تمايل به ايجاد ارتباطي عقلاني با ذات و سرشت بوم و طبيعت دارند. آنها درصدد جستجو براي دستيابي به منطقيترين الگو براي درك طبيعتاند. معماي منظر، پيش از هر حرفة طراحي محيطي، حرفهاي در حل پيشرفت است. معماري منظر يكي از متنوعترين حرفههاي طراحي است. در دهة 1920، طراحي شهري به عنوان حرفهاي مستقل با برنامهها و سازمانهاي خاص خود از معماري و معماري منظر جدا شد. اما با وجود اين، معماري منظر به مثابة نيرويي عمده در برنامهريزي و طراحي شهري همچنان به قوت خود باقي ماند و به پيشرفت خود ادامه داد. به طوري كه در اواخر قرن بيستم به دشواري ميشد آن را با چند اصطلاح ساده توصيف كرد، زيرا دامنة اين حرفه بسيار وسيع و پروژههاي آن بسيار متنوع گشته بود. طراحي منظر، يعني هستة تاريخي اين حرفه كه به طراحي بر جزئيات فضاهاي باز براي فضاهاي مسكون، تجاري، صنعتي، نهادي و همگاني ميپردازد. طراحي منظر مستلزم برخورد با سايت به مثابه هنر، ايجاد تعادل بين سطوح سخت و نرم در فضاهاي بيروني و داخلي است. اگر چه انسان از نخستين گامهاي حركت و فعاليت خود در عرصة محيط براي ايجاد محيط مناسب زيست ـ چه در فضاهاي بسته و چه باز ـ با توجه به ميزان شناخت خود، در برخورد با عناصر محيط با تعمق برخورد كرده است و تدابير او همواره در قالب مصلحت انديشي و نگاه بد جوانب موضوع انجام گرفته است، اما اين تدابير تا صد و پنجاه سال پيش، به عنوان دانشي نظاممند وجود نداشت. از اواخر قرن 19 (نوزدهم) به دليل تغيير شرايط مناسب انسان در عرصة محيط، ناشي از انقلابهاي صنعتي، او دريافت كه در ادامة حركت و ايجاد تغيير در شكل و نظام محيط پيراموني خويش، بايد به نگاهي منسجم و نظاممند مسلح باشد و توجه بيشتر به برخي مسائل نو و تجديدنظر در مناسبات كهن خود با عناصر پيرامونياش را مد نظر قرار دهد. در طول حدود يكصد و پنجاه سال كه از عمر پيدايش معماري منظر ميگذرد، حوزة فعاليت و نقش و كاركرد اين رشته بتدريج شفافتر و مشخصتر شده است. با وجود اين، تعاريف متفاوتي نيز از آن به دست داده شده، كه هر كدام در جاي خود با توجه به ديدگاههاي تخصصي مربوط، بيانگر مفاهيم و ارتباط ويژهاي با مقولة طراحي منظر و به عنوان مبناي آن ديدگاه قابل توجه است. ريچارد موير (Richard muir) در مقدمة كتاب خود با عنوان Approaches to the landscape به اين موضوع اشاره دارد كه با وجود بررسيها و كارهاي زيادي كه دربارة معماري منظر انجام گرفته، اين رشته به مثابه درختي به نظر ميرسد كه شاخههاي زيادي دارد و از بدنة اصلي آن، ديدگاهها و نگرشهاي متفاوت جوانهزده و رشد كردهاند. او ضمن جمعآوري ديدگاههاي متفاوت دربارة مفهوم و آموزش منظر، به دو ديدگاه عمدة كارشناسانه اشاره ميكند، ديدگاهي بر زمينههاي تاريخي، جمعيتي و مسايل اجتماعي و فرهنگي در تماس و تداخل با طبيعت تكيه دارد، و ديدگاه ديگر، ريشه در جوانب جغرافياي انساني و بازتاب عناصر طبيعي و جغرافيايي در ساير علوم دارد. كه بعدها، پيرامون اين گروه به مباحث زيبايي شناسي منظر و نمادگرايي متمايل شدند و جريان فكري معيني را بوجود آوردند. معماري منظر ناشي است كه به فضاي بيروني ـ چه از ديدگاه محيط زيست و طبيعت، چه از ديدگاه رابطة آن با زندگي انسان، و چه از ديدگاه هنر و زيبايي شناسي ـ ميپردازد. براي آشنايي بيشتر با ابعاد اين دانش، آشنايي بيشتري با ادبيات و فرهنگ واژگاني كه در اين زمينه رواج دارد، مورد نياز است. در عين حال، لازم به توضيح است كه واژة معادل Landscape در فارسي از لحاظ مفهومي چندان جا نيافتاده است، به همين دليل ضروري است كه پيش از ورود به مباحث اصلي و كليدي، مفاهيم اولية مربوط، مورد بررسي و مطالعة بيشتر قرار گيرد. در اين زمينه، به ترتيب به تشريح واژگاني از اين مبحث پرداخته ميشود. نخستين بار واژة Landscape Architecture در كتابي از Gilbert Laning moson كه در سال 1827 منتشر شد، براي توصيف معماري منظر يك تابلوي نقاشي ايتاليايي به كار رفت. پس از آن تا مدتها از اين واژه استفاده به عمل نيامد تا اينكه در سال 1858 فردريك لاالمستد و كالوروو، در مسابقة طراحي سنترال پارك Central Park نيويورك برنده شدند. اين دو نفر خود را به عنوان معمار منظر (Landscape Architect) معرفي كردند. اين مفهوم بتدريج تا سال 1899 يعني 41 سال بعد جايگاه خود را پيدا كرد. در طول تاريخ، بشر در پي تسلط بر طبيعت بوده است. بشري كه در ابتدا در انديشة ساختن سرپناهي ساده بود، با تداوم زمان و با بوجود آمدن ارتباطات جمعي، به ساختن شهرها و كشورها پرداخت. هرچند طبيعت به ميزان علاقة ما خود را به ما مينماياند. تعريف محيط و منظر اصل واژة محيط و منظر، همان لاندشافت (Landschaft) آلماني است، به معني مجموعة كوچكي از بناها و به صورت تمركز انسانها (هم بصورت فيزيكي و هم بصورت رواني) محصور در دايرهاي از چراگاهها يا فضاي كشت و كار شده كه با طبيعت بكر احاطه شده است، اما اعتقاد دارد كه اساس انسان ـ خدايي اين تعريف و تفكيك انسان و طبيعت در آن، نظريههاي امروزي ويژگي همبستة واقعيت و يكپارچگي انسان و طبيعت، يا تعريفهاي امروزه از حروفة طراحي محيط و منطقه را به درستي نشان نميدهد. برعكس، و در تعريف امروزي آن، محيط و منظر به صورت واژهاي جامعترين ميشود، كه طبيعت بكر و شهر ساخته شده، هر دو را در بردارد. طبيعت بكر، محيط و منظر طبيعي بوده حومة شهر، محيط و منظر حومه است و مركز شهر محيط و منظر شهري را بيان ميكند. انسان مخلوق منحصر بفردي است. داراي استعدادهايي است كه او را از ساير جانوران متمايز ميسازد. به همين دليل برخلاف آنها، او تنها يك پيكر در محيط و منظر نيست، بلكه به محيط و منظر شكل ميدهد. او با جسم و روح به كاوش در طبيعت ميپردازد، جانوري حاضر در همه جاست كه در هيچ قارهاي، خانهاي نيافت و در همه جا، خود آن را ميسازد (برونوفسكي 1973 ـ Bronowski) خاتمه: در آغاز، محتواي متصور، بيان «انديشههاي نو در معماري منظر» بود. اما با بررسيها و مشورتها و نيز با توجه به سابقة اين حرفه در كشور، چنين بنظر رسيد كه انديشه و رويكردهاي نو در اين رشته، در داخل و خارج از كشور متفاوت است. در داخل هنوز بسياري از مفاهيمي كه اين رشته را در بر ميگيرد. جاي خود را باز نكرده است. لذا توجه نكردن به ظرفيتهاي علمي ـ حرفهاي داخل، چه بسا نابخردانه بود. بنابراين محتواي اين مقاله ضمن توجه به پارهاز مطالب نو در معماري منظر، مطالب مقدماتي اين حرفه را نيز در برداشت. معماري منظر ـ به عنوان حرفهاي ميان رشتهاي ـ مسئوليت توجه به فضاهاي باز را ر حوزة سكونتگاههاي بشري برعهده دارد. حضور در محيطهاي باز و ارتباط با آن، كيفيت ممتازي است كه نميتوان آن را در فضاهاي بسته حوزة معماري تجربه كرد اين كيفيت پيوندي ناگسستني با سرشت و طبيعت انسان دارد. شماري از نوشتهها، در زمينة نقش كليدي معماري منظر در تنظيم رابطة صحيح ميان انسان و محيط پيرامون وجود دارند كه ابعاد گسترده و متنوع اين موضوع را تشريح ميكند. اينك، با گذشت زمان، اين حرفه هويتي اجتماعي نيز به خود پذيرفته است، بطوري كه امروزه پرديسها و باغهاي خصوصي عهد گذشته، معماري منظر در تعامل تنگاتنگي با عرصههاي اجتماعي و فضاهاي شهري به سر ميبرد. ارتقاي كيفي زندگي اجتماعي، يكي از مشغلههاي جدي معماري منظر به شمار ميرود. اين امر در شرايطي است كه مناظر عمدتاً براي گذراندن اوقات فراغت در نظر گرفته ميشوند. چيزي كه نقشي در شكلگيري شخصيت فردي و اجتماعي آدمها در بر دارد. بدين لحاظ، چنين چيزي ميتواند بستر و زمينهساز رشد كيفي جامعه باشد. بطور كلي، معماري منظر، نه تنها از ديدگاهي علمي، بلكه با ديدي جامع بر ديگر حوزههاي شناخت نيز متكي است. اسالت اين حرفه، نه تنها بهبود كيفيت محيط زيست انسان است، بلكه به فلسفه دهنه نيز رو ميآورد و سلي در اجماع آراي آنها در كار خويش دارد. خاستگاه حرفة معماري منظر امروز را ميتوان در برخوردهاي اوليه با فضاي باز از سوي فرهنگهاي باستاني، از ايران و مصر گرفته تا يونان و روم دريايي كرد. در طول رنسانس، علاقه به فضاي باز، كه در طول قرون وسطي به تدريج تضعيف شده بود، با نتايج عالي در ايتاليا احياء شد و موجب پديد آمدن ويلاها و باغهاي پر زرق و برق و ميدانهاي باز بزرگ شد. در سالهاي بعد، در آغاز قرن نوزدهم، حرفة معماري منظر گسترش يافت ، و نقش مهمي را در برآوردن نياز رو به رشد به محيطهاي شهري خوب برنامه ريزي شده و خوب طراحي شده ايفا كرد. جنبههاي اجتماعي و رفتاري طراحي منظر، بر بعد انساني طراحي، نظير طراحي نيازهاي ويژة افراد مسن يا معلول معطوف ميكند. اين حوزة كار مستلزم آموزش پيشرفته در علوم انساني، نظير روانشناسي رفتاري، جامعهشناسي، سردم شناسي و اقتصاد است. زمينههاي بررسي، ارزيابي طرح محيطهاي موجود، ادراكهاي محيطي و تأثيرات محيطها بر سردم را در برميگيرد. به هر حال سالهاي پيش رو، نويد دستاوردها و چالشهايي جديد براي اين حرفة همواره در حال گسترش را ميدهند. با روز به روز مهمتر شدن نگرانيهاي زيست محيطي، بايد از معماران منظر خواست كه تخصصشان را به كار گيرند تا به حل مسائل پيچيده كمك كنند. ريچارد موير دربارة ضرورت توجه به آموزش منظر (Landscape) چنين مينويسد: علي رغم بررسي و تحقيقات فراواني كه گروههاي پژوهشي در انگلستان و آمريكا (مجلة Landscape)داشتهاند، هنوز نظام تدوين شدهاي براي آموزش منظر با روش معين و تعريف دپارتمان دانشگاهي ويژه براي آن وجود ندارد.
آنچه از مضمون نوشتة موير برداشت ميتوان كرد، وجود نگرشها و تلقيهاي گوناگون از مفهوم و اهميت ديدگاههاي متفاوت در اين زمينه است. نكتة ديگر در همين زمينه، عدم شكلگيري و يا استحكام مباني نظري و تئوري ثابت و مورد تأييد اكثر صاحبنظران در عرصة معماري منظر است. با وجود تمامي اين ديدگاهها، آنچه امروز به عنوان حوزة طراحي و معماري منظر لازم است مورد توجه قرار گيرد، بيشترين تأييد در بازتاب نقش طراحي و ساختار معماري فضاي باز در ارتباط، با محيط است كه پوشش و چهارچوب مشخصي را با جامعيت و انعطافپذيري بيشتر بيان ميدارد و تعاريف آن نيز گوياي جوانب اين امر است. از اثرات قابل توجه انسان بر محيط، جنبههاي فرهنگي است. تاريخ از تغييراتي كه بشر بر محيط وارد ميآورد، سخن ميگويد و خرد به تعريفي، قابليت پاسخگويي و تطبيق با محيط است. نگرش جامعة ما در حيطة رابطة بين انسان و طبيعت و متعاقباً شيوة استفاده از زمين و طراحي بناها، مانند بسياري از جوامع غربي براساس اعتقاد به غلبة انسان بر طبيعت پايهگذاري شده است. موضوع فلسفي دستيابي به معني زندگي و علل خلق انسان در ارتباط با طبيعت به دور از گرفتاريهاي روزمره ـ از پايههاي اصل اعتقادات منظر است. تعريف و ادراك فضايي با عوامل فرهنگي و محيطي تغيير ميكند. هدف بيد ايجاد حس گوناگوني در فضا باشد، اين گوناگوني فضايي پاسخگوي گوناگوني نيازهاي بشر است. غلبه انسان برطبيعت، استنباطي ناقص در نگرش به عرصة طبيعي و نحوة برخورد با آن است و در از بين بردن كيفيت محيط زيست در تاريخ معاصر نقش اساسي داشته است. و تدوين ديدگاهي نو را براساس محافظت از كيفيتي كه متضمن زندگي سالم و غني انسانها باشد و انسان را جزء لاينفك طبيعت بداند، براي ادامة حيات بشر ضروري است. ميتوان ظرفيت منظر را براي كار توليدي اندازهگرفت و ميتوان منظر را بگونهاي برنامهريزي كرد كه استفاده و بهرهوري كارآمدي آن به حداكثر برسد. بهرهوري منظر را ميتوان تحت عناوين زير در نظر گرفت: توليد اكسيژن جذب دياكسيد كربن، چاره انديشي براي زمينهاي بار، توليد غذا، توليد چوب، تنوع حيات وحش، جابجايي منابع، توان بالقوة انرژي، منابع تفريحي، محيط سالم، كيفيت افزودة زندگي، ارزش افزودة اقتصادي، توان اشتغال و . . . منظرها همچنين ميتوانند از مردم و ساختمانها محافظت كنند. تعديل اقليم و سرپناه، جذب آلودگي، جلوگيري از سيل، ايمني، نگهداري از سيماي تاريخي و طبيعيت، غربال عناصر غيرمطلوب، تدارك چارچوبي براي ابتكار عملهاي برنامهريزي و اقتصادي. بطور معمول منظرها با كيفيتهاي بصري و زيباشناختي شان در ذهن تداعي ميشوند اما به ندرت كيفيتهاي ديگر آنها همچون حال و هوا و ويژگي، جذابيت حسي، تداعي فرهنگي، تحريك قواي ذهني، واكنش غريزي در ذهن تداعي ميشوند. اجزاي تشكيل دهندة منظرهاي جذاب، نشانهاي فرهنگي را در درون منظرهاي توليدي و منظرهاي محافظ جديد بدست ميدهند. اينها كانون اجتماعات در درون اين شبكة منظر بوم شناختي هستند. رويكرد ما در طراحي منظر عبارت است از شناسايي موضوعات كليدي مهندسي و محيطي كه بايد در مراحل بحراني اوليه تجزيه و تحليل شوند، تا بتوانيم در مورد فر كلي پروژهة پيشنهادي تصميمگيري كنيم. منظرهاي آينده را تنها براساس ارزش سياسي، بصري، يا حتي پولي شان نخواهند سنجيد. اين منظرها براساس پتانسيل بوم شناختي ذاتي و پايداري جريانهاي انرژي موجود در هر سايت، محدوده