خانه
پاورپوینت بررسی روان شناسي محیط در معماري بخشی از مطلب «لانگ (Lang-1987) در مورد معماري، خطوط كلي از رابطه ميان علوم رفتاري و طراحي ترسيم كرده است. تأكيد اصلي بر اين است كه ميتوان فرايندي را كه معماران از طريق آن اطلاعات را جمعآوري ميكنند و در كار طراحي دست به انتخاب ميزنند، بهبود بخشيد. اما تاكنون در اغلب مطالبي كه راجع به روال كار طراحي و همكاري مشترك طراحان و روانشناسان محيطي نوشتهاند، به جاي ارائه شواهد تجربي به چند مثال يا توصيه اكتفا كردهاند. لانگ ميان نظريههاي اثباتي و دستوري تفكيك قايل ميشود. نظريه اثباتي، در پي يافتن روابط قابل پيشبيني ميان متغيرها، مثلاً اثر تغيير محيط فيزيكي بر عملكرد، استحكام و زيبايي بنا است. اما نظريه دستوري مبتني است بر توصيفها و تبيينهايي با بار ارزشي زياد در مورد آنچه بايد انجام شود. نظريههاي دستوري را گاهي در بيانيههاي معماري كه در حمايت از يك نهضت معماري خاص و يا نوآوري سبكي صادر شدهاند، ميتوان مشاهده كرد؛ اما نميتوان تأثير دستوري تاريخ و فرهنگ را بر معماري ناديده گرفت. لانگ ( 88-1987) بين نظريههاي روشي و عيني نيز تفكيك قايل نميشود. منظور از «روش» شيوه گردآوري دادهها يا تصميمگيري است و منظور از «عيني» يك رشته از واقعيات سودمند در مورد روابط ميان متغيرهاي محيطي از قبيل نور، رنگ و … با عملكرد، استحكام و زيبايي بنا است. بر اين اساس، سهم روانشناسي در معماري هم روشي است و هم عيني.» - سكونت پذيري محيط: «هر معمار در امر طراحي ساختارهايي كه نياز مشتريانش را برآورده سازد با چالشي تمام عيار روبروست، اين مسأله، طراحي ساختمان منطبق با نيازهاي فرد استفاده كننده است. يكي از مهمترين كمكهاي روانشناسي به فرايند معماري، روشن ساختن فرآيندهاي پيچيده گردآوري اطلاعات و تصميمگيري است كه جزئي از فرآيند طراحي به شمار ميآيد. ( لانگ 1987، زايسل 1981). طراحي را بايد فرآيندي تكاملي دانست كه مستلزم انتخاب يكي از چند گزينه ممكن براي همخواني يا تناسب ساختمان با استفاده كننده آن است. ( مايكلسون، 1977) طرحهايي را كه اميال و نيازهاي استفاده كنندگان را برآورده كند تا تسهيل سازد، “طرحهاي همخوان” مينامند. با اينهمه آرايش فضاها ناگزير انتخابهاي رفتاري را محدود ميكند. ( مثلاً تا دري نباشد نميتوان از ديوار عبور كرد.)، و هر چه اين محدوديتها جلو رفتارهاي مورد ترجيح افراد را سد كند، ناخشنودي و واكنشهاي منفي، بيشتر بروز مينمايد. همخواني را، به خصوص در فضاهاي مسكوني، سكونت پذيري نيز مينامند. “سكونت پذيري” به اين معنا است كه محيطي خاص تا چه اندازه مطابق نيازهاي كساني است كه در آن زندگي ميكنند. ( نلسون، 1976) هر محيط فيزيكي خاص، بسته به موقعيت يا برنامه خاصي ممكن است رفتارهاي متفاوت و متعددي را موجب گردد. يكي از راههاي دستيابي به همخواني يا سكونت پذيري بيشتر، طراحي انعطاف پذير است، به نحوي كه فضاي مورد نظر به رفتارهاي گوناگوني، تن دهد. (زايسل، 1975). انعطاف پذيري سطوح مختلفي ميتواند داشته باشد، در كليترين شكل خود ميتواند به شكل پيشبينيهايي در طراحي باشد كه تغيير كاركرد كل ساختمان را ممكن سازد. در درون ساختمان، انعطاف پذيري را ميتوان با پارتيشنهاي قابل جابهجايي، نور قابل تنظيم و مبلمان جابهجايي پذير، برآورده ساخت. در مقياسي از اين هم كوچكتر، انعطاف پذيري ميتواند به شكل تمهيداتي باشد كه به افراد اجازه دهد محيط كوچك خود را مطابق با سليقه شان تغيير دهند. براي مثال، اونيل اهميت اجازه دادن به كارگران براي تغيير و مرتب كردن مبلمان و اثاثيه محيط كار را اثبات كرده است. (Oneil, 1994) فراهم آوردن امكان چنين تغييراتي، نه تنها به فرد اجازه ميدهد محيطش را مناسبتركند، بلكه احساس كنترل بر محيط را در او بيشتر ميكند. توانايي طراح در فراهم آوردن امكان تغيير محيط فيزيكي، براي ايجاد همخواني را تا حدودي تعداد گزينههاي بالقوه طراحي ( يعني راههاي مختلفي كه براي طراحي يا طراحي مجدد يك فضا «Setting» قابل تصور است) تعيين ميكند. براي هر فضايي، طرحهاي مختلفي را ميتوان ارائه كرد، اما هر چه ملاكهاي بيشتري را مد نظر قرار دهيم، تعداد زيادتري از اين گزينهها كنار گذاشته ميشوند. فرآيند انتخاب طرحهاي مناسب و سنجش اهميت ملاكهاي گوناگون، قلب فرآيند طراحي به شمار ميرود. اين عمل، كار پيچيدهاي است، چرا كه روابط متعددي ميان اين گزينهها با هم و نيز با فشارها و محدوديتهاي گوناگون اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و هنري وجود دارد.» - رابطه معماران و روانشناسان: « اهميت ارتباطات براي گردآوري اطلاعاتي در خصوص نيازها و خواستههاي استفاده كنندگان، واضح و روشن است. نيازها و خواستهها، اساس برنامه ساخت بنا به شمار ميآيد. هميشه طراحاني در پي جمعآوري اطلاعاتي در حوزه علوم رفتاري و در حيطه روان شناسي هستند كه به آنها در پيشبيني تأثيرات زيبايي شناختي و رفتاري طرحشان، ياري رساند. به همين جهت در حيطه ارتباطات، نوع ديگري از فاصله ارتباطي، تحت عنوان فاصله كاربردي، بايد مورد توجه قرار گيرد. فاصله كاربردي ( راسل و وارد 1982، سيدل 1985) اصطلاحي است به معناي سوء ارتباط ميان روانشناساني كه سعي دارند نيازهاي معماران را درك كنند و معماراني كه سعي دارند، دادهها و تلويحات علوم اجتماعي و رفتاري را درك كنند. با شناسايي فاصله كاربردي، سلولهايي در خصوص روش شناسي پژوهش و فلسفه علم مطرح ميشود كه حاكي از كشمكش لاينحلي در حوزه جوان روانشناسي محيطي است. آلتمن (1973، 1975) تأكيد دارد كه در فرآيند طراحي بايد از رويكردهاي افراد مختلفي كه به نحوي در معماري محيطي دخيلند، بهره گرفت. وي به ويژه معتقد است كسانيكه حرفهشان معماري است، معمولاً توجهشان را قبل از هر چيز، معطوف به ملاكهاي طراحي و نيز مكانها و فضاهاي خاص ميكنند، اما پژوهشگران بيشتر بر فرآيندهاي جاري رفتاري همچنين خلوت، بوم پايي و يا فضايي شخصي تأكيد ميكنند. پژوهشگران غالباً براي استقلال خود ارزش قائلند، يعني براي اينكه ميتوانند تقريباً هر سئوالي را كه برايشان جالب باشد، مورد بررسي و تحقيق قرار دهند، همچنين نوعاً ( به حق) تعهد دارند كه دادههايشان را با احتياط تفسير كنند. متأسفانه اين قبيل اهداف علمي معمولاً نتيجهاش اين ميشود كه روانشناسان را به طرح سوالهاي ساده تحقيقي وا ميدارد، سوالهايي كه شايد واجد دقت آماري باشند، اما نتايج عملي اندكي از آنها بدست ميآيد. بعلاوه براي معماران مشكل است كه نتايج عملي مورد نظرشان را از مقالههاي مجلات پژوهشي، با آن زبان دشوار و فرمولهاي پيچيده آماري، استخراج كنند. اگر قرار باشد كه علوم رفتاري، دادههاي سودمندي به معماران عرضه نمايد، بايد پاسخگوي مسائل عملي معماري باشد. اما از سوي ديگر، تمام فايده آمار طرحهاي دقيق آزمايشي آن است كه ما را مطمئن سازد كه نتايج بدست آمده، دقيق و عيني بوده است. در غير اين صورت روانشناسي از يافتههاي سرسري و نادرست تفسير شده، بسيار ضربه خواهد خورد. ايجاد اين تعادل ميان احتياط در تفسير و ارتباط موضوعات تحقيقي با عمل، احتمالاً در سالهاي آتي يكي از جديترين مشكلات روانشناسي محيطي خواهد بود. همچنين اگر روانشناسي بخواهد در مقام رابط ميان اهل فن ( يعني معماران) و مراجعانشان عمل كند، بايد اطلاعاتي از گرافيك و اشارات فني معماران داشته باشد. به عبارت ديگر رابط موفق، بايد بتواند سخنان اهل فن را براي عموم و بالعكس، ترجمه كند. آموزشي كه اغلب روانشناسان براي فهم طرحهاي معماري ديدهاند، لااقل به همان كمي آموزشي است كه معماران براي تفسير دادههاي پژوهشهاي علمي ديدهاند. حال سئوالي كه مطرح مي شود اين است كه معماران چقدر مشتاقند كه اطاعات رفتاري مربوط را در طرحشان لحاظ كنند؟ سادهترين پاسخ اين است كه آنها در اين كار «محتاطند». در واقع برخي معتقدند كه معماري در اواخر دهه 1970، كم كم در مقابل ايده همكاري با متخصصان علوم اجتماعي، جبهه گرفت كه آنهم بدون شك، لااقل تا حدودي به خاطر نتيجه ندادن چنين همكاريهايي بود. البته نشانههاي اميدوار كنندهاي نيز به چشم ميخورد كه همان تشكيل كنفرانسهاي ميان رشتهاي طراحي است. براي مثال، انجمن تحقيقات معماري محيطي (EDRA ‘Environmental Design Reseatch Association’ ) هر ساله كنفرانسي برگزار ميكند و متخصصان علوم رفتاري و معماراني را كه به طراحي رفتار مدار علاقمندند، گرد هم جمع ميكند. ( ورنر و زيگتي، 1987)» و.....